چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را
مرده ی خود را رها کرده ست او
مرده ی بیگانه را جوید رفو
مولانا
جناب محمود دولت آبادی در اکران خصوصی پل خواب با اشاره به توانایی های رضا براهنی و مصائبی که در ایران کشید و منجر به مهاجرتش شد، گفته است: "امروز آقایان باید یک لحظه با خودشان فکر کنند با ادبیات 50 ساله و نویسندگان ما چه کردند!؟"
حرف، حرف درستی است؛ رضا براهنی کسی نیست که مادر دهر هر روز چون اویی بزاید. از عمق تأثیرگذاری این مرد هر چه بگوییم کم است... یک فقره اش جریانی بود که در مقابل مرحوم گلشیری راه انداخت که اگر این کار را نمی کرد، ادبیات داستانی ایران به راهی می رفت که حالا همین کورسوی رو به احتضار را هم نمی داشت...
اما حرف جناب دولت آبادی همه ی حقیقت نیست؛ ما با پیشینه ای تاریخی و تکرار شونده عادت کرده ایم که همواره قصور و ناتوانی خود را به گردن دیگران بیندازیم و ذره ای از تقصیری را که متوجه خود ماست به گردن نگیریم و به حال خود توجه نکنیم؛ همواره حکومت ها در ایران به جای حل مشکلات یا اذعان به ناتوانی در برآوردن نیاز مردمان، در پس پشت هر ماجرا دنبال نیروهای خارجی می گردند و طرح هر مشکل و اعتراضی را حواله به دشمنان ملی و میهنی می کنند! ما مردم هم البته از این شکل فرافکنی ها خالی نیستیم، برای نمونه نگاه کنید به حال و روزی که ادبیات دارد؛ سلسله ای از حلقه های فاسد از نویسنده گرفته تا ناشر و مخاطب که دست به دست هم چنان فضاحتی درست کرده اند که در تاریخ بی سابقه است...
در این که ممیزی و برخورد امنیتی با اهل ادبیات و کتاب ویران گر و نابخردانه است هیچ شکی نیست اما چرا جناب شان هیچ وقت از دیگر حلقه های فاسد این زنجیره چیزی نمی گویند!؟ تا حالا من ندیده ام جناب دولت آبادی از ناشرانی که نویسندگان را سلاخی می کنند حرفی بزنند یا درباره ی باندبازی هایی که در چاپ کتاب ها اتفاق می افتد!؟ یا درباره ی جایزه هایی که در مراسم شان شرکت می کنند و به اسم جایزه ی ادبی بر هر چه ادب و ادبیت است ماله می کشند و حق ها را در روشنای روز ناحق می کنند و جمعی از دوستان به دوستان دیگر و ناشران متبوع جایزه می دهند!؟
بیایید تصور کنیم فردا روزی جناب دولت آبادی رئیس جمهور ایران بشوند؛ مردی ادیب و محترم،جهان دیده و سرد و گرم روزگار چشیده... اما کارکردشان!؟ اگر بر مبنای حال امروزشان قضاوت کنیم آیا جز این خواهد بود که هم چنان چشم را بر آن چه در پیرامون شان می گذرد خواهند بست و هم چنان و بر مبنای الگوی فعلی تمام تقصیرها و ناتوانی ها و فسادها را به گردن دیگران خواهند انداخت!؟ و دوباره ماییم با مردی ادیب که به شیوه ی کسانی که محکوم شان می کرد حکومت می کند!؟
برای بسیاری بازی کردن نقش اپوزیسیون بسیار راحت است و البته دکانی دو نبش، اما وقتی از ظاهر و پوسته ی بیرونی قضیه می گذریم و به کارکردها نگاه می کنیم تفاوتی بین اپوزیسیون و آن چه محکوم می کنند دیده نمی شود... من اعتقادی به نقش بازی کردن جناب دولت آبادی ندارم، بر عکس، به نظرم آن چه می گوید همانی است که می اندیشد و زندگی می کند... اما جناب دولت آبادی اگر به اطراف شان نگاه کنند فسادی گسترده تر و فراگیرتر از هر امر و اتفاق دولتی پیدا می کنند که بیش از هر چیز ادبیات را پریشان کرده است و اگر بنا بر محکومیت است، اولویت دارند و مستحق ترند...
حمیدرضا منایی
10بهمن 96