بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادیان» ثبت شده است

.


با دوستی از ایمان می گفتیم ... بیش تر به حاشیه های ایمان مثل مذهب و دین و معنویت نظر داشت و این ها را به جای ایمان می گرفت ... برایش گفتم که هیچ کدام از این ها به معنای ایمان نیست و این موارد امری بیرونی برای ایمان به شمار می روند ... مثلأ کتب مقدس امری بیرونی برای ایمان به حساب می آیند و در واقع هر آن چه بیرون از وجود ماست ، عرضی است بر ایمان ... ایمان درونی ترین اتفاقی است که در عمیق ترین لایه های هستی یک انسان رخ می دهد ... مثال زدم ؛ فکر کن میان دریایی افتاده ای که ساحلش پیدا نیست ... دنبال تخته پاره می گردی ، نیست ... شنا می کنی ، تلاش می کنی که خود را روی آب نگه داری ... همه ی این ها در حوزه ی مذهب و دین و معنویت است که اتفاق می افتد ... اما وقتی دیگر توان شنا کردن نداشتی و امید رسیدن نجاتت ناامید شد ، آن هنگام که خود را رها کردی و تا هر چه می خواهد بشود ، یا نه ، حتی این هم نیست ... دیگر فکر و اندیشه ای در کار نخواهد بود ... همه پذیرش است ... آن هنگامه ی ایمان است که هیچ امر بیرونی بر آن دلالت نمی کند ... نگاه کنید به تجربه ی ابراهیم در میان آتش رفتن و سر بریدن اسماعیل ... این همان است که راوی می گوید الذین یومنون بالغیب ... بی آن که هیچ دلالتی عینی در عالم خارج داشته باشد حتی کتب مقدس ... البته قیدی مهمی این جا وجود دارد ؛ اگر کسی خود را در میان دریا انداخت و بدون پروسه ی تلاش ، گفت خود را به دست امواج می سپارم ، این معنای ایمان ندارد ... آن چه ایمان را ایمان می کند همان پروسه ی انهدام خود و محو شدن و ویران شدن و تسلیم است ... أن اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم؛ او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز.» (طه/ 39 )


۱ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۳
حمیدرضا منایی

.


إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً


۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۴
حمیدرضا منایی

.


و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت ایلی ایلی لما سبقتنی یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی * اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند گفتند که او الیاس را می خواند* در ساعت یکی از آن میان دویده اسفنجی را گرفت و آنرا پر از سرکه کرده بر سر نئی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد *و دیگران گفتند بگذار تا ببینیم که آیا الیاس می آید او را برهاند *

متی 46/47/48/49


۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۰
حمیدرضا منایی