به این مشکل می توان عدم فهم رعایت حق دیگری و نهادینه شدن قدرت خواهی و اعمال قدرت به دیگران را در تک تک افراد جامعه مشاهده کرد که نتیجه اش چیزی جز تکرار اشتباهات جنبش مشروطه خواهی نیست، طرفه این جا که ما در این 111 سال نه تنها این مشکلات را برطرف نکرده ایم که برعکس در اعماق منجلاب تمامیت خواهی و نادانی فرو رفته ایم...
مشکل جدی دوم که من آن را ریشه ای ترین مشکل در ساختار فهم جامعه ی ایرانی می دانم معطوف به زبان ماست... اگر بخواهیم شکل زبان را به یکی از شکل های هندسی تشبیه کنیم شکل زبان فارسی بی شک هرم است... ذات این زبان اقتضای گفت و گو ندارد... فارسی را با زبان هایی که ریشه ی یونانی و لاتین دارند مقایسه کنید؛ در این زبان ها ما درباره ی گفت و گو دو واژه داریم؛ یکی convertion است و دیگری dialogue... کانورسیشن همان معنایی است که ما در فارسی از گفت و گو مراد می کنیم، مثل هنگامی که دو نفر نشسته اند و با هم حرف می زنند با این شرط که لازم نیست آن گفت و گو منتج به نتیجه و کشف حقیقت باشد... اما دیالوگ گفت و گویی است که منجر به کشف حقیقت می شود و ما معادل این واژه را در فارسی ندارم چون ذات زبان فارسی براساس گفت و گو نیست... برای مثال این که رسالات افلاطون به شکل گفت و گو نوشته شده اند و در این طرف کسی مثل مولانا با وجود گله های بسیار از تنگنای شعر و شاعری، چاره ای جز شاعری ندارد، به هیچ رو اتفاقی و از روی تشخیص فردی ایشان نیست، ضرورت زبان یونانی بود که افلاطون را ناچار به آن گونه نوشتن می کرد...
اما چرا این مقدمه را گفتم و چه نتیجه ای می خواهم از آن بگیرم؟
ما در جامعه و در طول تاریخ مان فهمی از حق دیگری نداشته ایم چون الگوی زبانی که ما را به گفت و گو (در معنای دیالوگ) وادارد نداشتیم... هر نیرویی که بر جامعه مسلط می شود به جای گفت و گو که امکان ایجاد حق را برای دیگری و فهم دیگری فراهم می کند، به حذف اندیشه ها و گرایش های متفاوت از خود می پردازد... برای نمونه وقتی رضا شاه به قدرت می رسد در قانون کشف حجاب به زور چادر را از سر مردم برمی دارد با این منطق که قانون است! و در نقطه ی مقابل جمهوری اسلامی جز به یکسان سازی نوع پوشش رضایت نمی دهد و باز هم به نام قانون!
در این سه چهار ماه اخیر ویدئوهایی که نتیجه ی برخورد لفظی یا فیزیکی افراد با حجاب و بی حجاب است در فضای مجازی زیاد دیده می شود... نکته هایی که بسیار نگران کننده است همان است که در بالا اشاره کردم؛ یعنی عدم توانایی در گفت و گو که منجر به جروبحث و فحاشی و برخورد فیزیکی می شود... هر دو نیرو یعنی باحجاب و بی حجاب جز به حذف دیگری به هیچ چیز دیگر راضی نیست... دیروز ویدئویی می دیدم که زنی به مردی که سگش را در پارک می گرداند می گفت حکومت مال ماست!(نقل به مضمون) و به تبع این نگاه که قدرت از او پشتیبانی می کند می خواست انسانی را که متفاوت از او زندگی می کند حذف کند... اما در ویدئویی دیگر دختری که روسری از سر برداشته بود به زن با حجاب معترض می گفت به زودی همه تان را از این کشور بیرون می ریزیم! این فضای رادیکال و پر تنش زمانی خطرش را بیشتر نشان می دهد که روشنفکران (بخوانید تاریک فکران) جامعه هم دچار همین آفت اند، آن هایی که در پوستین آزادی خواهی و آزاد اندیشی جز به سر بریده ی اندیشه ی مخالف رضایت نمی دهند... در چنین جامعه ای هیچ روزنی از امید و حرکت روبه جلو دیده نمی شود و این شکاف دهان گشوده جز با خون پر نخواهد شد... امسال صدودوازدهمین سالگرد مشروطیت است و ما هنوز دنبال قبر جمهور می گردیم!