بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرفورمنس» ثبت شده است

.


می خواستم امشب درباره عدم امکان گم شدن بنویسم که چشمم به این مجلس طرب افتاد... این کار یک دقیقه و دو ثانیه شگفتی است، از آن مردک کچل که به شکل شگفت انگیزی طنازانه و شیرین می رقصد تا روابط و داستان هایی که در لایه های پایین تر بین حضار و رقصنده ها اتفاق می افتد! دوستانی را که علاقه مند به نوشتن داستان هستند، یا هر آن کس را که در زندگی نیازمند فهم روابط فراتر از روزمرگی هاست، دعوت می کنم به خوب و دقیق دیدن این ویدئو که خوب دیدن نیازمند تلاش پی گیر است و البته گسترش معنای زندگی...

۴ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۱۱
حمیدرضا منایی

.

به تفاوت دو بنای مدرن در ایران و اروپا نگاه کنید؛ یکی سنگین و پر تکلف و دیگر سبک و در جریان... این تفاوت در نگاه و وجه بصری به همین خلاصه نمی شود؛ انسان و سکونت در این بناها معناهایی متفاوت پیدا می کنند و به تبع این ها زبان و معنا دگرگون خواهد شد...




۲ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۸
حمیدرضا منایی

.


نیلوفر گیاه عجیبی است ... اول در بن گیاه جوانه می زند ... اصلأ فکر نمی کنی چیزی جدی باشد ! بعد ناگهان چنان به پی و پیکر گیاه پایه می پیچد و بالا می رود که فقط حجم متراکمی از برگ و گل نیلوفر پیداست و گیاه پایه محو و نابود می شود ... از یک طرف نمی شود دوستش نداشت ، رنگ گل هاش و شکل رشد و نموش بی نظیر است ولی از طرف دیگر تمامیت خواهی اش ترساننده است و نابود کننده ... به هر حال ، از نیمه ی دوم شهریور به بعد ، نیلوفر سلطان بی رغیب است ... نمی شود حریفش شد ...فقط باید نشست و نگاهش کرد که چه طور در میان خستگی باغبان و باغچه می روید و می پیچد و می رود بالا ...


۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۹:۴۲
حمیدرضا منایی

.


زیباست ، بسیار زیبا ... اما زیبایی لزومأ به معنای مطابقت با حقیقت نیست ... وجودی که قائم به خود نباشد و برای گذران روزها متکی به دیگری است ، وجود سالم و توانمندی نمی تواند باشد ... کسی می تواند عاشق شود که نیاز نداشته باشد ... عشق کشف حریم های دیگرست نه رفع نیاز ، یا محل اتکایی برای بودن ... باید فضای خالی و بی نهایت پیش رو را تاب آورد ... باید در تنهایی چشم در چشم اش دوخت و تن به این روایت مخدوش از عشق نداد که ؛ من برای گذران محتاج حضور دیگری هستم تا در بردن این بار مرا یاری کند ...
این اثر را به چشک یک پرفورمنس بسیار زیبا ببینید و نه چیزی بیش تر ...


۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۷
حمیدرضا منایی