به تفاوت دو بنای مدرن در ایران و اروپا نگاه کنید؛ یکی سنگین و پر تکلف و دیگر سبک و در جریان... این تفاوت در نگاه و وجه بصری به همین خلاصه نمی شود؛ انسان و سکونت در این بناها معناهایی متفاوت پیدا می کنند و به تبع این ها زبان و معنا دگرگون خواهد شد...
نیلوفر گیاه عجیبی است ... اول در بن گیاه جوانه می زند ... اصلأ فکر نمی کنی چیزی جدی باشد ! بعد ناگهان چنان به پی و پیکر گیاه پایه می پیچد و بالا می رود که فقط حجم متراکمی از برگ و گل نیلوفر پیداست و گیاه پایه محو و نابود می شود ... از یک طرف نمی شود دوستش نداشت ، رنگ گل هاش و شکل رشد و نموش بی نظیر است ولی از طرف دیگر تمامیت خواهی اش ترساننده است و نابود کننده ... به هر حال ، از نیمه ی دوم شهریور به بعد ، نیلوفر سلطان بی رغیب است ... نمی شود حریفش شد ...فقط باید نشست و نگاهش کرد که چه طور در میان خستگی باغبان و باغچه می روید و می پیچد و می رود بالا ...
زیباست ، بسیار زیبا ... اما زیبایی لزومأ به معنای مطابقت با حقیقت نیست
... وجودی که قائم به خود نباشد و برای گذران روزها متکی به دیگری است ،
وجود سالم و توانمندی نمی تواند باشد ... کسی می تواند عاشق شود که نیاز
نداشته باشد ... عشق کشف حریم های دیگرست نه رفع نیاز ، یا محل اتکایی برای
بودن ... باید فضای خالی و بی نهایت پیش رو را تاب آورد ... باید در
تنهایی چشم در چشم اش دوخت و تن به این روایت مخدوش از عشق نداد که ؛ من
برای گذران محتاج حضور دیگری هستم تا در بردن این بار مرا یاری کند ...
این اثر را به چشک یک پرفورمنس بسیار زیبا ببینید و نه چیزی بیش تر ...