1
يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ
همه ی آن چه درباره ی نوشتن داستان گفته می شود، جز سلیقه چیزی نیست... خواندن کتاب ها و شیوه های داستان نویسی فقط اشنا شدن با شیوه ی کار دیگران است و لزومأ کسی را داستان نویس نمی کند... شیوه ی نوشتن داستان برای هر کس مثل اثر انگشت می ماند و کاملأ شخصی است... آن چه ما یاد می گیریم در واقع شیوه ی داستان نوشتن نیست، بلکه چگونگی فعال شدن عناصر داستان در درون مان و داستانی نگاه کردن دنیاست... اما جدای از این حرف که مفصل بدان خواهم پرداخت، تنها یک نکته وجود دارد که سلیقه ای و شخصی نیست و ماحصل واقیت دنیای ما ایرانی هاست و شما به عنوان اولین و قطعی ترین درس درباره ی داستان بخوانیدش؛ این که هرگز اولین قدم را برای ورود به عرصه داستان نویسی برندارید و خودتان را آلوده نکنید... داستان نوشتن بی رحمانه ترین رفتاری است که یک نفر می تواند با خود و اطرافیانش داشته باشد... استرس و فروپاشی های روانی پیاپی و اندوه پیامدهای گریز ناپذیر قصه اند... کشف زوایای تاریک خود و انسان در معنای عام، وحشتی در خود دارد که با چیز دیگری نمی توان مقایسه کرد... زندگی برای داستان نویس، سیری است از افسردگی به زمان های کوتاه انبساط و دوباره افسردگی... اما در بعد بیرونی هم به همان اندازه وضع خراب است؛ هیچ کس منتظر شما نیست! ناشر خرخره تان را خواهد جوید و مردم کتاب تان را نخواهند خواند و چیزی جز تنهایی که هر روز عمیق تر می شود نسیب نخواهید برد... عمیقأ و صادقانه پیش نهاد می کنم که اگر هر راه دیگری برای ادامه ی زندگی دارید، دست به دامانش شوید و دور نوشتن را خط بکشید که صلاح دنیا و اخرت تان در این است... اما می توان داستان نوشتن را فقط برای دو گروه پیش نهاد کرد؛ اول آن هایی که تاریکی ها صدای شان می زند و دوم کسانی که هیچ راه دیگری برای ادامه ی زندگی پیش پای شان نمانده است... اگر جزء این دو گروه هستید این نوشته ها را دنبال کنید با این شرط که من هیچ شیوه ای برای آموزش ندارم و اصولأ داستان نویسی را غیر قابل آموزش می دانم... تنها کاری که این جا قرار است بشود، کار روی خود است، به سان تربیتی دوباره... و بسیار سخت و طاقت فرسا... زحمت بی حاصل... پر از ناامیدی و رنج...
۹۶/۰۲/۰۳