.
يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۰۹ ب.ظ
مدتی است که در فیس بوک استاتوس های یک دختر را دنبال می کنم ... متن که ندارد و عکس هایی که می گذارد از رستوران رفتن هایش است و گشت و گذارهایش ... پسری هم که احتمالأ دوست پسر اوست در پایین این پست ها به جای نوشتن هر چیزی از اسمایلی های لبخند و قلب و شبیه این ها برای ابراز علاقه اش استفاده می کند ... من حرفی ندارم که کلمه از میان یک رابطه به عنوان مدیوم حذف شود و شرایط ارتباط دو انسان در ساحات دیگری اتفاق بیفتد که اتفاقأ غنی تر و قوی تر است ، اما این بی دیالوگی این دو نفر آنی که من در نظر دارم نیست ... من نوعی فضای خالی و مبتنی بر مصرف گرایی می بینم که اوج کلماتش می تواند در مورد رستوران رفتن یا ماشین و یا شبیه این ها باشد ... دقیق تر اگر بگویم این آدم ها " آن " ندارند ... حس غافلگیر کردن ندارند ... افق ندارند ... فقط هم مختص به این ها نیست البته ... خودم خیلی وقت است غافلگیر نشده ام مگر از سمت خودم ! این غافلگیری که می گویم اصل زندگی است ؛ یعنی در معرض ناشناخته قرار گرفتن و اعتماد کردن و خود را رها کردن ... یک جور تجربه ی کوچک ایمانی است ... چرا آدم ها این طوری شده اند ؟ چه کرده این عقل معاش با آدمیان ؟ انگار دیگر کسی نمی خواهد از خودش فراتر برود و همه راضی اند ! عجب دنیای کسالت آور و غم انگیزی شده ...
۹۴/۱۱/۱۸