بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

گرگ ها

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

هر چه فکر می کنم یادم نمی آید در طول عمرم پزشک متعهد دیده باشم یا به عبارت دیگر آن یک یا دو پزشک متعهدی که دیدم قابل تعمیم به دیگران نیست ... باز که به ذهنم رجوع می کنم می بینم در این چند سال و با گسترش شبکه های اجتماعی شغلی که بیش تر از همه بوی گندکاری هاش بلند شده همین پزشکی است ... جالب این جاست همین ها کسانی هستند که کوچک ترین انتقاد و اعتراضی را حتی در یک برنامه ی طنز برنمی تابند و به مصداق چوب را که برداری گربه ی دزد حساب کارش را می کند ، سینه چاک می کنند که شغل ما مقدس است و کسی حق اساعه ی ادب به ساحت قدسی ما را ندارد ! اتفاقأ در مورد معلم ها هم این قضیه صادق است ؛ ما افسانه ای داریم تحت این مفهوم که معلمی شغل انبیاست ! اگر مثل من درگیر درس و مدرسه ی یکی از نزدیکان باشید ، درک و دیدنش سخت نیست که در مدرسه ، معلم ها چه می کنند با جان بچه های طفل معصوم ... انگار که بچه ها هدفی هستند که معلم می تواند تمام کمپلکس ها و نشدن ها و نتوانستن هایش را بر سر اینان خراب کند ... در این مورد هم نمی گویم معلم خوب وجود ندارد ، اما آن اندک انسان های درست کار قابل تعمیم بر کلیت یک سیستم فاسد نیستند ... در واقع یک مدل ذهنی در ایران وجود دارد که برای معلم ها جلال آل احمد و صمد بهرنگی نمونه ای مثالی شده اند یا آن معلم کرد که برای همدلی با دانش آموز سرطانی اش سر خود را تراشید یا نمونه ایی دیگر از این دست که البته در اقلیت اند ... درباره ی پزشکان هم این افسانه به نوعی دیگر مطرح است که ایشان چون بیمار را درمان می کنند پس از ساحت پاک و منزه و بسیار قابل احترام برخوردارند ... آن چه در اصل اتفاق می افتد این است که پزشک بابت کاری که می کند حق الزحمه اش را می گیرد ، مثل یک مکانیک ، با این فرق که مکانیک بابت تعمیر ماشین و مزدی که می گیرد منتی بر سر صاحب ماشین نمی گذارد ... برای درک این مطلب کافی است تصور کنید که بیمار هستید و پول ندارید ... به هر مرکز پزشکی که سر بزنید محال است بدانند شما پول ندارید و حاضر به درمان شوند ... البته وقتی مزدشان را گرفتند و شما بهبود یافتید ، منتش به عنوان کاری طاقت فرسا بر سر بیمار خواهد ماند ... به عنوان شاهد این حرف دقت کنید به فضای مراکز درمانی ؛ چه دولتی چه خصوصی ، همه شان بنری در مقابل دید مراجعین گذاشته اند که حقوق کارکنان درمانی را با جزییات نوشته است اما در آن میان یک خط از حق بیمار و عدم انجام وظیفه ی کادر درمان گفته نشده است !

افسانه ی تقدس شغل های این چنینی روزی و جایی باید تمام شود تا مشتی گرگ نتوانند در لباس میش از موجودات ضعیفی مثل کودکان و بیماران استفاده کنند و سیر و پر بدرند و بخورند ...


۹۴/۰۹/۱۸
حمیدرضا منایی

روز نوشت94

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی