بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ق.ظ


جریان ملامتی گری که در نیمه دوم قرن سوم با آراء کسانی چون ابوتراب نخشبی و حمدون قصار پا گرفت به مرور از شکل یک فرقه ی مشخص خارج شد و گرایشی گردید در نگاه عارفان و شاعران سده های بعد ... هسته ی اصلی این اندیشه تقبیح شخص به واسطه ی عمل به محرمات است ، آن چنان که بعضی از ایشان آبی سرخ رنگ در ملاء عام می خوردند که خود را شراب خوار نشان دهند و به واسطه ی آن مورد تقبیح قرار بگیرند و یا کارهایی دیگر از این دست که ایشان را به فسق شهره می کرد ...  در قرن هفتم ، مولانا و حافظ و سعدی و دیگرانی نظیر عطار و عبید این گرایش را با خود دارند ... این گرایش و نگاه اینان را نیز می توان در دو حوزه فرم و محتوا بررسی کرد ... در حوزه ی محتوا  این شاعران مستقیم یا غیر مستقیم به ملامتی بودن خویش استناد می کنند و آراء شان در برابر زهد زاهدان و فقه فقیهان قرار می گیرد ... اما در بعد فرم هزل و هجو دو قالبی است که این شاعران و ادیبان برای برخورد با فساد فرهنگی و اجتماعی زمان خود از آن ناگزیرند ... جامعه و فرهنگی که با مذهب و زهد و ریا آن چنان در آمیخته که ملاک حق و باطل از بین رفته است ... به قول حافظ ؛ می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب /گر نیک بنگری همه تزویر می کنند ... یا ؛ می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب / بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند ...

غزلی از عطار 

عزم آن دارم که امشب مست مست/پای‌کوبان کوزه دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم/پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای/تا کی از پندار باشم خودپرست
پرده پندار می‌باید درید/توبه تزویر می‌باید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم/چند خواهم بود آخر پای‌بست
ساقیا در ده شرابی دلگشا/هین که دل برخواست، می در سر نشست
تو بگردان دور تا ما مردوار/دور گردون زیر پای آریم پست 
مشتری را خرقه از سر برکشیم/زهره را تا حشر گردانیم مست 
پس چو عطار از جهت بیرون شویم/بی‌جهت در رقص آییم از الست

۹۴/۰۹/۰۶
حمیدرضا منایی

اندیشه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی