.
شاگردان مکتب تام و جری
من از این تنقلات مزخرف مثل چیپس و پفک و ... برای مهرگان نمی خرم ، دیگر
چه برسد به این خوراکی های بی نام و نشان مثل آبنبات و پاستیل و آدامس های
رنگ و وارنگ که اکثرشان چینی است و نگفته پیداست که چه گندی هستند ... چند
روز پیش توی بقالی چشم مهرگان به یک توپ فوتبال کوچک ، از این ها که توی
شان آدامس نواری و متری است افتاد و گیر داد که این را می خواهم ... آدامسه
را گرفتم و نگاه کردم ؛ مال ترکیه بود ... برایش خریدم ...
به خانه که
رسیدیم شروع کرد آدامسه را یک سانت یک سانت کندن و خوردن ... کشیدمش کنار که ؛
بابا جان این آدامس ها قند دارد و دندان ها را خراب می کند و چه و چه! کلی
حرف زدم .... آخرش آقا گفت چشم پدر !
آمدم توی آشپزخانه و مشغول شدم که
از توی اتاق صدایم کرد ؛ نزدیک 30-20 سانت از آدامس را کنده بود و داشت به
من نشان می داد که بخورد ! بعد هم در آمد : این آخری اش است پدر !
چیزی
نگفتم و خورد ... گذشت ... در تمام طول هفته این توپ فوتبال (قوطی آدامس)
لب کتابخانه بود ... یکی دو دفعه برداشتمش ، دیدم سنگین است ... معلوم بود
که آدامسه توش هست ... با خودم می گفتم عجب پسری دارم من !چه حرف گوش کن !
خیلی هم به خودم تبریک و تهنیت گفتم بابت چنین تربیتی !
دو سه روز پیش
هوس آدامس کردم ... رفتم سراغ آدامس ها ... قوطی اش را برداشتم و باز کردم
... فکر می کنید چه دیدم !؟ به قاعده ی نصف کف دست آدامس جویده که به زور
توی قوطی چپانده شده بود !
90/10/14