پرنده ی خار زار
دیشب فیلم پرنده ی خارزار را می دیدم ... پیش تر این فیلم را دیده بودم ،
حدود ده - یازده سال پیش ... همان وقت هم از روی نسخه ی اصلی کپی گرفتم که
دیشب دیدمش ... کاری بود که معمولأ نمی کنم ... کپی گرفتن را می گویم ...
در این سال ها هر وقت چشمم به این کپی ها می افتاد از کارم تعجب می کردم
... دوباره دیدن شان جوابی بود برای سئوالم ... میان همه ی کارهای کلاسیک
که دیده ام و خوانده ام ، فیلم پرنده ی خارزار چیز دیگری است ... فیلم اثری
کلاسیک است و از نظر فرم روایی چیزی برای گفتن ندارد ... بازی ها هم به
غیر چند مورد اکثرأ غلو شده هستند و چنگی به دل نمی زنند ... اما داستان
فیلم به طرز شگفت آوری تأثیر گذار است ... عمده ی این تأثیر گذاری هم از
دیالوگ های دقیق اثر نشأت گرفته اند ... دیالوگ ها خیلی حساب شده و به جا
به کار می روند و نمونه های کاملی هستند از حد و مرز و چگونگی شکل گیری
دیالوگ در درام ... جدای از این ، در بخش محتوایی اثر ما با شخصیت هایی
بسیار دقیق روبه رو هستیم ... شخصیت هایی که به نوبت می آیند وبه واسطه ی
دیالوگ پرده از راز زندگی شان برمی دارند ... بسیاری از دیالوگ های فیلم
اشاره هایی دقیق است به مسائل ازلی و ابدی انسان ها ... آن قدر که من به
کرات غافل گیر شدم ... و این بر می گردد به قدرت خالق اثر و نویسنده ی آن
که از یک طرف ظرایف انسانی را بسیار خوب شناخت و از طرف دیگر درامی این
چنین شکوهمند و اثر گذار خلق کرد که حتی بعد از گذشت سال ها هنوز تر و تازه
است ...
عنوان اصلی کتاب مرغان شاخسار طرب است