بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

دو شعر

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ


باد آواره ی بهار؛

پشت پنجره ام چه می خواهی !؟

به امید گداختن کدام آتش زیر خاکستر ،

کوچه به کوچه می گردی !؟

این خانه  سرد است هنوز ...

 و من ،

آلوده ی زمستان مانده ام

آلوده ی سفید و خاکستری ها

              افق های مه گرفته

              و این زمهریر استخوان سوز ...

برو ،

و بیش ازاین وسوسه ام نکن

آواره تر از تو،

            منم ...


                            ********


لبخندم بشارت نجات و بهشت نیست

تنگنای گذر روزهاست

بر زخمی که می زنند و می گذرند

من ، یک دقیقه اضافه ی شب یلدام

آن جا که تاریکی در اوج بلوغ است

من گل و لای رسوب کرده ی همه ی سیلاب هام

و غبار رنگین هزار آبادی ویران در من است

و دل تنگی همه ی غروب های جمعه

من ،

به غربت زمین آلوده ام

بر پنجره ی ایمان و تنهایی من دخیل نبند

اما ،

بگذار هراس هایم را به سادگی تو پیوند زنم

به چیزی مثل ؛

                کودکی چشم هایت

                یا حتی بوی یاس و عطر خاک نمور

خدا را چه دیده ای

شاید که گرفت ...


۹۴/۰۸/۱۰
حمیدرضا منایی

شعر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی