پوپولیسم از نوع خیلی کلفت و خوش سر و سینه اش
ارسطو معتقد بود که درام
باعث پالایش و تزکیه ی نفس (کاثارسیس) می شود...انسان در هم ذات پنداری با
شخصیت های درام و جایگزین کردن خود به جای ایشان از ترس ها و اضطراب های
درونی آزاد می شود و سرنوشت آن شخصیت ها درس عبرت و الگوی زندگی اش می شود
... این که این نظر چه قدر درست است بماند . اما اگر یکی از علل گرایش به
درام همین رهایی از ترس واضطراب باشد ، به روشنی می توان علت گرایش توده ی
مردم را به سریال های ماهواره ای درک کرد . جامعه ی در حال گذار ایران توده
ی در هم تنیده ای از ترس ها و اضطراب هاست ... از طرف دیگر تلویزیون ایران
به دلیل اعتقاد به یک قرائت رسمی و دست مالی شده از زندگی جواب گوی
نیازهای مخاطبان شهری خود نیست . از دیگر سو به دلیل ممیزی گسترده ی کتاب
ها و فیلم ها و دست بخش خصوصی داخلی هم از پر کردن این فضای خالی کوتاه
است ... اما پیش از ورود به حرف اصلی گفتن یک نکته
ضرورت دارد ؛ هر صدایی که در جامعه منجر به تکثر وشکستن صدای واحد شود فی
نفسه ارزشمند است ... ضربه ای که ساخت های قدیمی و ریشه دار قدرت از این
اتفاق می خورند جایگزین ندارد ... مجموعه ای از خواست ها که جزیره وار در
دل یک جامعه وجود دارند، با ایجاد زمینه به هم می پیوندند و طلبکار قدرت می
شوند ... اما حرف اصلی ؛ چند وقت پیش حدود ده شب به ناچار از خانه
دور بودم و هر شب هم یک جا !! فصل مشترک همه ی خانه ها همین سریال ها بود
که با جذبه ای معنوی و هیس هیس های مدام پی گیری می شد ... در میان همه ی
آن چه دیدم چند نکته برایم قابل توجه بود : اول بازی های بسیار بد و
ابتدایی بازیگران ... انگار یک نفر را از توی کوچه بیاوری به ضرب چماق
بخواهی از او بازی بگیری تا جایی که حتی اسم نا بازیگر هم نمی شود براشان
به کار برد ... حالا تدوین های ناشیانه ، میزانسن های افتضاح ، کادرهای
معیوب دوربین به کنار که آدم بی اطلاعی از سینما مثل من هم توی ذوقش می
خورد ... این سریال ها با چنین بازیگرانی یک وجه مشترک بصری دیگر هم دارند ؛
گرایش جدی و پی گیر به کلفتی و اندازه های حجیم ... قبلأ این مسأله را
همین گوشه کناره نوشته ام که در طول تاریخ همیشه حق با چیزهای بزرگ بوده
است ... در 50-40 قسمتی که از این سریال ها دیدم یک
سینه ی بدون پروتز وجود نداشت ، آن هم نه پروتز در سایز های معمولی ، همه
نود به بالا ! از آن طرف مردها ؛ یکی شان در اندازه طبیعی نبود، همه
ورزشکار و هرکول ! با چنین رویکردی این تصور در نزد توده ی مردم پدید می آید که اندازه های حجیم ملاک زیبایی اند و غیر ازاین و مهم تر ، جایگزین تفکر و اندیشه می شوند ... جالب
این جاست که این ظاهر گرایی و سطحی نگری با استقبال گسترده ی جامعه ی شهر
نشین طبقه ی متوسط روبه روست که قاعدتأ خواست و سفارش های فرهنگی شان در
جامعه نقش راهبردی دارد ! توی آن چند روز دلم سوخت برای ادبیات و سینمایی که زیر تیغ سانسور به نابودی کشیده شده
است ... برای آن هایی که با خون دل می نویسند و کار می کنند و از یک آب
خوردن راحت تر کارشان رد می شود و جای شان را این سینه های درشت و بازوهای
کلفت می گیرد ...دردی که در آخر برای گفتن می ماند چیزی نیست جز این که در
غیبت هنر اصیل و بومی آن چه امکان حضور می یابد جز عوام زدگی چیزی
دیگری نخواهد بود که به اسم هنر (درام) به توده ی مردم قالب می شود و سلیقه
شان را به فرومایگی می کشاند ... یک شب کسی می خواست با منطق و مثال هایی
از این سریال ها راجع به زندگی با من حرف بزند . شانس آورد که او صاحب
خانه بود و من مهمان و گرنه که خون به پا می شد !!!