اندر احوال ابزار نگارش
خودنویس رفیق خوشگل است ... اطرافت هاله و جو درست می کند ... احساس می کنی یک وجب از روی زمین بالاتری ... حال می دهد و می دهد اما ناکس دشنه اش را به وقتش می زند ... با کوچک ترین اشتباه کوس رسوایی ات را می زند ... چون ذاتش اهل راه های بلند نیست ، دوست دارد حالش را بدهد و برود ... حوصله اش هم که سر برود چنان کاری با زار و زندگی ات می کند که به چیز خوردن می افتد آدم ...
خودکار ملازم رکاب است ...نماد بوروکراسی است و ذاتش هر جایی ... هم قباله ی ازدواج با آن امضا می کنند هم گواهی فوت ... باش همه جا هم می شود نوشت ؛ کاغذ و کرباس و کف دست برایش فرقی نمی کند ... توی بی غیرتی چیزی است شبیه سیب زمینی ...هرقیمتی هم که داشته باشد فرقی نمی کند همان لمپنی که هست ، هست ...
روی روان نویس نمی شود حساب کرد ... اصل و نسب ندارد
... خودش هم نمی داند پدرش خودکار است یا خود نویس و برای همین روی خودش
حساب نمی کند ... اخلاقش بدجوری رأیی است! همه چیز خوب پیش می رود و
داری می نویسی که یک دفعه حالش خراب می شود... هر چه هم قسم و آیه بخوری ، به
فلان نداشته ی پسرش هم حساب نمی کند ... یک زبان نفهم کامل است !
تایپ که کلأ تکلیفش نه با خودش روشن است نه با نویسنده ... انگشت ها یک جا کار می کند و چشمت جایی دیگر را می بیند و نوشته ات از جایی دیگر بیرون می آید ! یک مجموعه باید به کار افتد تا آقا دو خط بنویسد ... چیزی است مثل بیل مکانیکی در یک باغچه ی گل سرخ ... نه تنها لذت باغبانی را ضایع می کند ، که در اصل همه باغچه را شخم می زند ...
و اما مداد ... مداد عزیز ... مدادشریف ... مداد دوست داشتنی ... ذاتش ستارالعیوب است لامصب ... رفیق گرمابه و گلستان است ... نه نمی گوید ... پاست ! هیچ اشتباهی را به رویت نمی آورد و می گوید خوش باش ... می گوید تو اشتباه کن من برایت درست می کنم ... بزرگ ترین اشتباه را ندیده می گیرد و رفاقت را در حقت تمام می کند ... واقعأ من یکی در مقابل رفاقتش کم آورده ام ... خیرش قبول ...