پارادوکس تعهد
انجام تعهد و وفای به عهد ارزشی نکوهیده است که در تمام جوامع بشری انجام آن مستوجب پاداش و عدم انجام آن مستوجب عقاب و کیفر است . اما تعهد نیز مثل بسیاری از ارزش های اخلاقی دیگر ، ارزشی ذاتأ پارادوکسیکال است و نقیض خود را در بطن خود پرورش می دهد ؛
فرض اول : هر قضیه ی اخلاقی دارای دو سویه است ؛ من و دیگری . هیچ حکم اخلاقی بدون این دو سو شکل نمی گیرد .
فرض دوم : هر تعهدی از طرف من به دیگری مستلزم زمان و مکانی خاص و متعین است و در آن چهار چوب معنا پیدا می کند و لا غیر .
فرض سوم : اولین تعهد هر انسانی به نفس خویش است ، به حفظ و حراست از آن ... به حفظ موجودیت جسمی و روحی خود که اخلاق در پی آن می آید ( اخلاق به مثابه عرض ) ... اگر من وجود نداشته باشد هیچ ارزش اخلاقی ای شکل نخواهد گرفت . و در یک کلام ؛ تعهدی که ما به حضور خود و در پی آن اخلاقی بودن خود داریم ، زیربنایی ترین تعهدهاست .
کم پیش نمی آید که تعهد ما به دیگری منجر به از بین رفتن تعهد ما نسبت به خود می شود . مثلأ کشوری را در نظر بگیرید که به کشور همسایه که دچار بلایی شده تعهد کمک مالی می دهد . در همین زمان کشور اول خود دچار مشکلی می شود و به پول و کمک وعده داده شده سخت نیازمند ...
پارادوکس همین جا شکل می گیرد ؛ اگر به قول و تعهد اخلاقی باشد که ملاکش دیگری است ، باید کمک وعده داده شده پرداخت شود ، و اگر تعهد به مردم ( خود ) ملاک باشد ، باید از پرداخت آن کمک خودداری شود .
در روابط فردی شبیه این مثال صدق می کند ... تعهد و شرایط انجام آن در طول زمان و مکان تغییر می یابند ... شرایط دگرگونه می شود .. انسان به جایی می رسد که انجام تعهدش عین بی تعهدی به خویش است ، و از آن جا که ارزش های اخلاقی از من آغاز می شود و تا دیگری امتداد پیدا می کند ، اگر من نتواند ارزش ها را ابتدا برای خود به کار گیرد ، توانایی تعمیم به هیچ کس دیگری را ندارد . برای نمونه اگر من راست گو نباشم امتداد راست گویی و صداقت من در دیگری دیده نمی شود .
در نهایت می ماند این که چه کسی کدام گزینه را ، بر اساس تاریخ ذهنی خود انتخاب می کند . آن چه مسلم است هیچ نسخه ی از پیش نوشته ای وجود ندارد .