بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

ما قد خمیدگان ، شما راست قامتان

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ


حاشیه نشین اند ... در نهایت فرو مایگی و دست بالا میان مایگی ، عمری را در ساحل امن زندگی طی می کنند و وارد بازی های زندگی نمی شوند . غالب افراد انسانی را همین ها تشکیل می دهند که اتفاقأ تعیین کننده ی اخلاق و سیاست و ... هستند . اینان در پایین ترین مرتبه ی وجودی شان سنگ اندازان احکام جاری هستند و در بالا ترین مرتبه ، آدمی سر به راه و پا به راه و احیانأ همسری مناسب در خانواده ای خوشبخت که برای حفظ منافع خود و خانواده ، توانایی بریدن سر دیگر انسان ها را دارند . این گروه توانایی فوق العاده ای برای دور زدن هر چیز و حمله از پشت را در خود دارند و به خاطر شرایط پیچیده و گستردگی شان , دامنه ی نفوذشان گاهی تا سطح نخبگان جامعه کشیده می شود. عمده ترین ویژگی این گروه قضاوت گری عمیقی است که در خود احساس می کنند . با قامتی راست و حق به جانب ، خود را ملاک همه ی خوبی ها و بدی ها می گیرند ، مستقیم به چشمان دیگران نگاه می کنند و به راحتی قضاوت شان می کنند . واین قضاوت جز محکومیت دیگرانی که زندگی شان به آن ها شبیه نیست ، چیز دیگری نمی تواند باشد .

دسته ی دیگر ، آدم هایی که سهم شان از زندگی نیمه ی خالی لیوان است ... سینه سوخته ها ... آن هایی که به ته خط رسیده اند و برای همین با تمام وجود و با تمام هستی بازی می کنند . و چون چیزی برای از دست دادن ندارند ، بازی شان در نهایت صداقت است . اگر دوست یا دشمن باشند بی دلیل نیست ... نشانه ی ایشان قامت در خود خمیده شان است و گفتگوی بی پایانی که با خود دارند ... و چشم های شان ... چشم هایی گریزان که آرام و قرار ندارد... اگر لحظه ای نگاه شان را شکار کنی ، غم زدگی و اشتیاق را یک جا به دست آورده ای ... می ترسند چشم در چشم کسی شوند ، مبادا حریم دیگری دریده شود... مبادا دیگری احساس کند که مورد قضاوت قرار می گیرد ... همیشه همان قدر که از دسته ی اول رمیده و گریزان بوده ام ، با گروه دوم احساس انس و راحتی کرده ام ... هر چند که کم پیدا می شوند اما این از اصل موضوع چیزی کم نمی کند ؛ این ها لذت جاودانه زیستن را ، و مرگ را به یکسان در آدمی زنده می کنند... این ها ارزش زندگی اند ... و آبروی این حیات بی آبرو...


۹۴/۰۷/۲۷
حمیدرضا منایی

درباره ی دیگران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی