بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

دلق ریایی

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ


این خانم مجری خوش سر و زبان و محجبه که اتفاقأ روی حجابش خیلی تعصب داشت ( و احیانأ هنوز هم دارد ) و نسخه های بلند بالای اخلاقی می پیچید ، تازگی ها دوباره شوهر کرده است ... البته این اتفاق خیلی خوبی است ، حتی با این که شوهر یک بنده خدایی را تور کرده و از چنگش درآورده ، من مشکلی ندارم ... مفت چنگش باشد ، آن قدر جنمش را داشته که توانسته چنین کاری را بکند و در جواب همسر نه چندان سابق شوهرش عکس دست گل هایش را نشان بدهد و بنویسد ؛ راحتم بگذارید و برایم آرزوی خوشبختی کنید !
اما برای این صورت مسأله به دو مشکل جدی و تناقض آور می توان اشاره کرد ؛ اول مسأله ی حجاب است به عنوان نماد پوشیدگی که اگر در بعد نمای بیرونی و پوشش اندام در نظر گرفته شود ، این خانم خوب از پسش برمی آید اما اگر از بعد درونی در نظر گرفته شود ، ذهن ایشان در شرایطی کاملأ عریان به سر می برد و از قضا به معیارهای اخلاقی چندان پابند نشان نمی دهد ... البته این هم اتفاق بدی نیست ، چه بهتر که پرده ها فرو افتد و ما ببینیم و بدانیم در داشتن دست های آلوده همه با هم شریک ایم ... شاید این گونه روا داری بیش تری نسبت به هم به خرج دهیم ...
مسأله ی دوم برمی گردد به ماهیت عشق ورزی که چرا ایشان این قدر عاشق کسانی می شود که حتمأ باید مشهور و ثروتمند باشند و دارای روابط غیر افلاطونی با قدرت ؟ این عشقی که تنگاتنگ به صفت هایی این چنینی وصل است ، به نظر چندان عشق نمی آید ... محملی برای کسب قدرت و ثروت زیر نقاب عشق ، اشاره ی دقیق تری به اصل ماجراست ...


۹۴/۰۷/۱۱
حمیدرضا منایی

روز نوشت94

نظرات (۱)

توصیف جالبی بود .
بیشترفکرمیکردم که حجاب برای برخی سپری است دربرابر انتقاداتِ همجنس خودشان.
یادم هست رئیس مرکزی داشتیم که چادرمیگذاشت و چنان با برادران پایگاه های ب.س.یج هروکری راه میانداخت که اگر زن دیگری بدون چادر کار او را انجام میداد محکوم به اشاعه فحشا درمحل کارمیشد !
متن قبلیتان هم درباره ذهن و تن خیلی خوب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی