دلق ریایی
این خانم مجری خوش سر و زبان و محجبه که اتفاقأ روی حجابش خیلی تعصب داشت (
و احیانأ هنوز هم دارد ) و نسخه های بلند بالای اخلاقی می پیچید ، تازگی
ها دوباره شوهر کرده است ... البته این اتفاق خیلی خوبی است ، حتی با این
که شوهر یک بنده خدایی را تور کرده و از چنگش درآورده ، من مشکلی ندارم ...
مفت چنگش باشد ، آن قدر جنمش را داشته که توانسته چنین کاری را بکند و در
جواب همسر نه چندان سابق شوهرش عکس دست گل هایش را نشان بدهد و بنویسد ؛
راحتم بگذارید و برایم آرزوی خوشبختی کنید !
اما برای این صورت مسأله
به دو مشکل جدی و تناقض آور می توان اشاره کرد ؛ اول مسأله ی حجاب است به
عنوان نماد پوشیدگی که اگر در بعد نمای بیرونی و پوشش اندام در نظر گرفته
شود ، این خانم خوب از پسش برمی آید اما اگر از بعد درونی در نظر گرفته شود
، ذهن ایشان در شرایطی کاملأ عریان به سر می برد و از قضا به معیارهای
اخلاقی چندان پابند نشان نمی دهد ... البته این هم اتفاق بدی نیست ، چه
بهتر که پرده ها فرو افتد و ما ببینیم و بدانیم در داشتن دست های آلوده
همه با هم شریک ایم ... شاید این گونه روا داری بیش تری نسبت به هم به خرج
دهیم ...
مسأله ی دوم برمی گردد به ماهیت عشق ورزی که چرا ایشان این
قدر عاشق کسانی می شود که حتمأ باید مشهور و ثروتمند باشند و دارای روابط
غیر افلاطونی با قدرت ؟ این عشقی که تنگاتنگ به صفت هایی این چنینی وصل است
، به نظر چندان عشق نمی آید ... محملی برای کسب قدرت و ثروت زیر نقاب عشق
، اشاره ی دقیق تری به اصل ماجراست ...
بیشترفکرمیکردم که حجاب برای برخی سپری است دربرابر انتقاداتِ همجنس خودشان.
یادم هست رئیس مرکزی داشتیم که چادرمیگذاشت و چنان با برادران پایگاه های ب.س.یج هروکری راه میانداخت که اگر زن دیگری بدون چادر کار او را انجام میداد محکوم به اشاعه فحشا درمحل کارمیشد !
متن قبلیتان هم درباره ذهن و تن خیلی خوب بود