بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ



وقتی آدمی خودش را تصور می کند جز احساسی انتزاعی و کلی در نظرش نمی آید ... در این میان بدن با وجودی که عینیت دارد و در دسترس ترین تصویر ما از خود به نظر می آید ، بزرگ ترین غایب است ... بی راه نیست اگر گفته شود بدن به همان نسبت که بداهت دارد ، فراموش می شود ... به روایت دقیق تر خودآگاهی نسبت به بدن ، اگر نگوییم برای همه ، اما در کم تر ذهن و حضوری شکل می گیرد ... اتفاقا ادعای بزرگ یوگا همین است که خودآگاهی را از طرق بدن در ما جاری می کند ... راست و دروغ این را نمی دانم ، اما آن چه برای من مسلم است این فراموشی بدن با سه عامل تغییر می کند و بدن از حوزه ی ناخودآگاه ما وارد حوزه ی خود آگاه می شود ... این سه عامل این است ؛ بیماری ، پیری و مرگ ...
و یا به شکل کلی هر چیزی که تعادل بدن را از آن عادت مأنوس ما دور کند عامل خودآگاهی به بدن حساب می شود ... مثلا کسی که بر بدنش زخمی دارد یا حتی نشانی کهنه از یک زخم ... یا کسی که بر بدنش یک خال یا غده دارد ... این افراد نسبت به بدن خود ، آگاهی عمیق تری دارند ... و اگر این درگیری های بدن با عوامل نامانوس ، به چیزهایی مثل بیماری های مرگ آور و پیری برسد ، شدت و عمق این خودآگاهی بیش تر است ...

آنجلینا جولی چهره ی برجسته ای است برای درک این معنا ... از وقتی که ایشان به سرطان سینه دچار شد و سینه اش را برداشت ، اتفاق دیگری در صورت او افتاده است ... در واقع چهره همان چهره است اما " حال " اش عوض شده است ... هنوز به همان زیبایی است اما آن زیبایی که با پختگی همراه است ... دیگر صورتش آن درخشش خیره کننده ی سکسی و جنسیتی را ندارد و بیش تر متمایل به آرامش است ... این ها همه نشانه ی خودآگاه شدنش نسبت به تن است ... نسبت به زوال و فروپاشی است ... نسبت به این است که به قول سهراب ؛ زندگی و انسان یعنی عجالتأ ...

توی خبرها می خواندم هفتمین فرزند خوانده شان از میان بچه های سوری است ... از ملت های دیگر هم دارند ... خانه شان با برد پیت یک جهان کوچک است با هر رنگ و نژاد ... این خودآگاهی که آدمی را به این چنین جاهایی می رساند غبطه برانگیز است ...

۹۴/۰۷/۰۷
حمیدرضا منایی

درباره ی دیگران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی