.
عطاءالله سلطانی صبور،عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس روز یکشنبه گفت که ۹ میلیون و ۶۰۰ هزار تن در ایران بی سواد هستند.
اما به نسبت آماری که در خبر بالا به آن اشاره شده ، بی راه نیست اگر
تخمین بزنیم که دو برابر همین تعداد ، یعنی چیزی در حدود بیست میلیون نفر ،
کسانی هستند که ترک تحصیل کرده یا امکان ادامه ی تحصیل نداشته اند ...
چیزی در حدود بیست میلیون نفر از جمعیت ایران هم کودکان و نوجوانان هستند
که دوره ی درس و مدرسه را می گذرانند ... پس از جمعیت قریب به هشتادمیلیونی
ایران ، پنجاه میلیون نفر امکان داشتن
اندیشه ی روشن از راه تحصیل و سواد آموزی را ندارند ... اما اگر خوشبینانه
نگاه کنیم که همه ی ان سی میلیون باقی مانده تحصیلات عالی دارند و با درس و
کتاب و دانشگاه سر و کار داشته اند ، یک سئوال ناگزیر پیش روی ماست ؛ چه
تعداد از این آدم های درس خوانده ، سواد را به مثابه عامل آگاهی تلقی می
کنند !؟ به روایت دیگر چه تعداد از این آدم ها با درس خواندن و حضور در
دانشگاه به دنبال تعمیق آگاهی خود و جامعه شان بوده اند و به صرف داشتن یک
مدرک و یافتن شغل به دانشگاه نرفته اند !؟
شاید بتوان گفت که آمارهای
این چنینی ، تخمینی و دور از واقعیت است ( چون اصلأ آماری در این موارد
وجود ندارد !) اما مخاطب این خط را به تجربه ی شخصی خودش درباره ی دانش و
معرفت و آگاهی و نسبتش با دانشگاه و جامعه ی ایران ارجاع می دهم و از همه ی
این ها نتیجه می گیرم که ایران جامعه ای با سواد به معنای فرهیخته و فرهنگ
ساز ندارد ... جامعه ی ما ، به خصوص قشر دانشگاه رفته ، مثل گنجشک رنگ شده
ای است که خود را قناری نشان می دهد ( بخوانید بی سوادی که خود را دکتر و
مهندس نشان می دهد ) ... در حالی که ما از بی سوادی مزمن و تاریخی رنج می
بریم ...
جالب تر اینکه شما جمعیت بیست میلیونی دانش آموزان را هم جزو گروهی در نظر گرفته ای که امکان داشتن اندیشه ی روشن از راه تحصیل و سواد آموزی را ندارند!خب چرا؟مگر سواد و سوادآموزی در نظر شما چه تعریفی دارد که دانش آموزان در این دسته بندی جایی ندارند؟
به نظرم این دیدگاه که ایران جامعه ای با سواد به معنای فرهیخته و فرهنگ ساز ندارد کاملا تفریطی است.
مسلما ما با ایده آل فاصله داریم؛اما این دیدگاه که اصلا افراد فرهیخته که تحصیل را وسیله آگاهی میدانند،نداریم،صحیح نیست.