بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ب.ظ


استادی داشتیم توی دانشگاه که خیلی یادش می کنم ... ویژگی منحصر به فرد این آدم این بود که آن چه را فکر می کرد و اعتقاد داشت زندگی می کرد ... چند سال آخر تلاش می کرد از ایران برود ... وقتی به اش می گفتم چرا می خواهی این کار را بکنی می گفت بمانم این جا که چی !؟ که افقم بشود داشتن یک خانه و سوار شدن یک ماشین کره ای !؟

توده ی مردم همیشه در پی فروکاست آرمان ها هستند ، برای این که زندگی و روزمرگی هاشان دست نخورده باقی بماند و چیزی نتواند خوشی های کوچک و دست یافتنی شان را برهم بزند ... اصلی ترین مقوم و نگهدارنده ی طبقه ی متوسط ، خود همین طبقه است که با تولید و باز تولید ارزش های شان به شرایط موجود دامن می زنند ... این طبقه ، روشنفکر و هنرمند و سیاستمدار خود را تربیت می کند و احیانا اگر از طبقه ی نخبه و الیت جامعه کسی را بپذیرد به یقین او را به شکل خود در خواهد آورد ... چرا که آرمان چیزی غیر از وضع موجود است و برهم زننده ی وضعیت جاری که طبقه ی متوسط با توسل به گستردگی جمعیتی و خواست های حداکثری ، از آن حذر می کند و برای بهره بردن از منافع کوتاه مدت راه را بر هر گونه تغییر می بندد ...

اما در طرف روبه رو ، جامعه ای آرمان گرا با مردمانی آرمان گراست ... تاریخ نشان داده است که چنین جامعه ای بالقوه برای خودش و دیگر جوامع خطرناک است ... نمونه اش آلمان در دهه ی 30 میلادی و ظهور هیتلر و نازیسم و آغار کشتار جنگ جهانی دوم ...

اما شکل دوم از آرمان گرایی ، آرمان گرایی فردی است در جامعه ای بی آرمان ... مثلا کسانی در جامعه ی امروز ایران پیدا شوند که آرمانی جدا از توده ها داشته باشند ... این می شود معنای همان ضرب المثال معروف برخلاف جریان آب شنا کردن ! قدرت فرد هیچ وقت نمی تواند در برخورد با جامعه دارای توازن باشد ، یک دلیلش همان است که بالا گفتم ، یعنی جامعه ی توده وار هیچ آرمانی را برای حفظ وضعیت خود برنمی تابد ... هر چند آرمانگرایی فردی در چنین جوامعی به تولید آثار آوانگارد ( در حوزه ی هنر ) می پردازد اما در نهایت محکوم با انزوا و فرسایش زمانی است ... 

 آن چه مهدی ناظم زاده از آن فراری بود و رنج می کشید همین فروکاست آرمان ها بود که آدم ها و جامعه را از درون پوک و تهی می کند ، رنجی که امروز آدم هایی مثل من هم در عمق جان حس می کنند  ؛ زیستن در جامعه و  میان آدم هایی که از هر گونه شوریدگی و دیوانگی خالی اند ... این چنگ زدن در فضای تهی پیش روست بی امید اندک همدلی و همزبانی ... من این شعر شاملو را زیاد با خود زمزمه می کنم  ؛

چشمه ها
از تابوت می جوشند
و سوگواران ژولیده آبروی جهانند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمند ترانند.
خامش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی!


۹۴/۰۴/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی