ارسطو معتقد بود تراژدی باعث کاثارسیس می شود ... این حرف یعنی
که مخاطب در برخورد با درد و رنج شخصیت های تراژدی با آنان هم ذات پنداری
می کند و آن چه بر سر آن شخصیت ها می رود ، انگار بر خود او اتفاق افتاده
واین باعث پالایش نفس و روانش می شود و با توجه به شرایطی که در آن هم ذات
پنداری درک کرده از خبط و خطای شخصیت های تراژدی در زندگی خویش جلوگیری می
کند ...
درک آن چه ارسطو می گوید و نتیجه ای که از تراژدی
می خواهد کار سختی نیست ... نگاهی فرهنگی اجتماعی به آن چه در کشورهای
مختلف اتفاق می افتد ملاک روشنی است بر فهم این موضوع ... برای مثال ما در
ایران در تمام دوره های تاریخ با مسأله ای به نام سانسور دولتی روبه رو
بوده ایم ... اعمال کنندگان سانسور این طور استدلال می کنند که مخاطب
برخلاف آن چه ارسطو می گوید ، از تراژدی چیزی نمی آموزد که به پالایش نفسش
بینجامد ، بلکه برعکس شیوه ی زندگی آن ها را در راه فساد و تباهی با خود
یگانه می انگارد و در رفتن آن راه و تکرار آن اشتباهات دستش باز تر می شود
... ضرورت نگاه فرهنگی اجتماعی که در بالا اشاره کردم همین جا شکل می گیرد ؛
اگر این تئوری اخیر درست می بود ما حالا باید در جامعه ای متعالی و رستگار
زندگی می کردیم که حتی کوچک ترین قواعد اخلاقی در آن رعایت می شد و هیچ
حقی بر زمین نمی ماند ... به روایتی دیگر اکنون باید در آرمان شهری زندگی
می کردیم که راه انسان از بهشت آغاز می شد و در بهشتی زمینی روزگار می
گذراند و به بهشتی موعود سفر می کرد ...
افلاطون به عنوان
تئورسین اصلی اتوپیا پایه گذار همین تفکر است ... در کتاب جمهور که طرحی
جامع از شهر خداست می گوید تمام هنرمندان را باید از این آرمان شهر بیرون
کرد ... چرا که هنرمندان از مثل ( حقیقت اولی ) تقلید ( تخیل ) می کنند و
این با ذات حقیقت گرای اتوپیا در تضاد است ...
تاریخ ثابت
کرد که چنین آرمان شهری شکل نخواهد گرفت ... 72 سال تجربه ی مارکسیسم -
کمونیسم که به دنبال اتوپیایی زمینی و انسانی بود شاهدی است بر عدم امکان
این تفکر ...
برگردیم به ایران اکنون ؛ ما با تیغ برنده ای
به نام ممیزی ارشاد روبه رو ایم ... تیغی که به اصظلاح خودش می خواهد
ناهنجاری ها را از برابر مخاطب دور کند و فضایی پاکیزه برایش بسازد ... ولی
آیا این اتفاق افتاده !؟ می شود دقیق تر هم پرسید : آیا چنین چیزی امکان
پذیر هست که در جامعه با حجم عظیمی از نابهنجاری روبه رو باشیم ولی در حوزه
ی درام با کارهایی شسته و رفته و خالی از هرگونه جالش اساسی در طبع و
طبیعت ناهمگون بشر برخورد کنیم !؟
مثالی می زنم ؛ یکی از
اصلاحاتی که از طرف ارشاد در حوزه ی درام خیلی رایج است عنوان " سیاه نمایی
" است ... اینکه مثلأ شرایط جامعه و آدم هایش را ناامیدانه تصویر کنند ...
مخاطب این کلمات را به تجربه ی شخصی اش ارجاع می دهم ... آیا شرایط زندگی
در جامعه از ابعاد گوناگون همچون فرهنگ و هنر و سیاست و اقتصاد و غیره
امیدوار کننده است ؟!
چند سال پیش خبری را از آمریکا دنبال
می کردم ... جدالی بود بر سر قانون سن می خوارگی جوانان که انگار می
خواستند با تصویب قانونی جدید سن مشروب خواری را از 18 سال به 16 سال کم
کنند ... مخالفان این طرح می گفتند این ترویج فساد است و جوان ها را به
استفاده ی از الکل تشویق می کند ... در ظاهر حرف درست است اما نظر موافقان
طرح به شکل شگفت انگیزی بعد و لایه ای دیگر را باز می کرد ... آن ها می
گفتند همین حالا نوجوانان در زیر سن قانونی (18 سال ) می خوارگی می کنند
... اما به طور مخفیانه ... و این مخفی کاری باعث می شود نظارتی بر روی آن
ها نباشد و آنان در معرض خطراتی دیگر قرار بگیرند ...
مسأله
همین است ؛ وقتی فساد از دایره ی نظارت خارج شد و شیوه های کنترل شده ی
ابراز آن در یک جامعه شکل نگرفت ، در لایه های عمیق تر این فساد گسترش می
یابد ...وقتی کسی خود را از چشم و دایره ی قانون بیرون می بیند در فساد خود
و اطرافش کم نخواهد گذاشت ...
سانسور در هر جامعه ای
مصداقی و عاملی است بر گسترش فساد ... در ایران سانسور ابعاد عجیب و غریبی
به خود گرفته ؛ از یک طرف مؤلفان حوزه ی درام از جامعه عقب افتاده اند و
انگار با مسائل مردم بی گانه اند ... ما با پدیده ای به نام ادبیات یا
سینمای پیشرو روبه رو نیستیم ... نخبگی عرصه ی ظهور ندارد و هر چه هست بدنه
ای است که نیم جان دست و پایی می زند ... از طرف دیگر مخاطبان تشنه برای
پر کردن این فضای خالی به دنبال جایگزین می گردند ... سریال های آبکی
تلویزیون در ظاهری اخلاقی ، عمق بی فرهنگی را ترویج می کنند ( هر چند که
همین سریال های سفارشی ساز هم از تیغ سانسور در امان نیستند ) ... دیگر ؛
پناه بردن مخاطبان به سمت ماهواره هاست ... شبکه ای مثل فارسی 1 فقط در
چنین فضایی می تواند به حیات خود ادامه دهد که در نبود درام های جدی که
تولید فرهنگی خود ماست ، به زشت ترین شکل ممکن به شعور مخاطب توهین می کند
که البته این از فراگیری و اثر گذاری اش چیزی کم نمی کند ...
ختم
کلام ؛ فضای بسته و مسدود در هیچ جامعه ای نشان رستگاری و روشنی نبوده است
به گواه تاریخ ... فساد را تا وقتی در سر برگ هاست می شود دید و کنترل کرد
، اما اگر به عمق برود به ریشه می زند ... آن چنان که درخت را باید از بن
کند ...