.
بدیهی ترین معنای نهفته در سلام ، خداحافظی است ... همین نسبت در عمق معنای مسافر نهقته است ... خود واژه ی مسافر در معنا ، واژه ای هول ناک است ... مسافر آن کس است که دائم می رود ... رفتن بطن معنای سفر و مسافر است و مسافر حق ایستادن ندارد چرا که هر توقفی دور شدن از معنای سفر است ... پشت هر سلام به زمان و مکان و پدیده ای ، خداحافظی است ... هولناکی داستان همین جاست ؛ دامنه ی زمانی سلام و خدانگهدار ، بسیار کوتاه است ... هم چنان که انگار حضور فا --- ح---- شه --- ای ... برای همین ذات رفتن درد ناک است ... آن چنان که ذات قد کشیدن ... هیچ زمان و مکانی محل انس نیست ... راه است به مثابه خط برای گذشتن ... و انیس و مونس محال ... چون زبان محصول سکونت و سکنی است ... محصول زمان و مکان مشترک ...
زائر رونده
است ... می رود که برسد ... رفتن در عمق معنای زائر است اما رسیدن نیز ...
این رفتن و رسیدن از هم جدا نیست ... عین یکدیگرند .. . زبان زائر تک
گویانه (مونولوگ ) است ... زبانی که در درون شکل می گیرد و مدام تکرار می
شود ... زائر با هین زبان راه را نشان می گذارد ... هر نشانه ای در راه یک
موتیف است ... عنصری قابل تکرار ... محل ارجاع ... زائر به قصد سکون می رود
... به قصد سکنی ... همواره السلام است ... رفتنش استحاله ای است به رسیدن
... مقصد را از پیش در درون خود دارد ... راه به مثابه دایره ای ست در
وجود زائر ... برسد یا نه ، قصد را در خود دارد و مقصد را ... و راه را که
انگار خود مقصد است و رسیدن ...