بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

آسیب دیدگان یا رانده شدگان اجتماع در همه ی جوامع بشری وجود دارند و این اتفاق منحصر به ایران نیست... هر چند می شود از گستردگی آسیب ها کم کرد اما بعید به نظر می رسد بتوان دامنه ی این آسیب دیدگی ها را به صفر رساند... در تهران مکان های مشخصی وجود دارد که با تراکم شدید حضور کارتن خواب ها روبه روست... جاهایی مثل عود لاجان، جنگل شیان، حاشیه های بزرگ راه همت، میدان هرندی، انبار گندم ... یا جایی مثل دره ی فرحزاد که صحرای محشر کارتن خوابی است... اما اتفاقاتی که در این سال ها در این مکان ها افتاد ، حتی مرگ و میرهای چند نفر در یک شب سرد زمستانی، هرگز پوشش خبری و واکنش مردم را مثل مسأله ی گورخواب های نصیرآباد به دنبال نداشت... به نظرم تفاوت این خبر، بار نمادینی بود که در خود داشت و همین نمادین بودن، شعور جمعی مخاطبان را هدف گرفت که به چنین واکنشی منجر شد... "زندگی کردن در گور" مفهومی پارادوکسیکال است که جذابیت استفهامی زیادی برای مخاطب دارد و صد البته بار دراماتیک و داستانی غنی تر و قوی تر... فهم این مفهوم پارادوکسیکال بسیاری از مخاطبان مثل مرا یاد خود انداخت؛ یاد این که در جایی که باید نیستیم... در شأنی که باید، زندگی نمی کنیم... من از راهی اتزاق می کنم که راه من نیست... دیگری به خاطر معذوریت ها و محدودیت ها در خارج از ایران زندگی می کند که دلبستگی بدان جا ندارد و جای او نیست... آن دیگر در سلسله مراتب اداری زیر دست ابلهی فرومایه قرار دارد که صرفأ به واسطه ی پارتی و رانت بر مسند ریاست تکیه زده است... همه ی مایی که در جای خودمان نیستیم، در ربطی درونی و باطنی درک روشنی از مفهوم پارادوکسیکال زندگی در گور داریم... در واقع گورخواب های نصیرآباد ما را یاد خودمان انداخت...

۹۵/۱۰/۱۲
حمیدرضا منایی

جامعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی