.
يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ
آسیب دیدگان یا رانده شدگان اجتماع در همه ی جوامع بشری وجود دارند و این
اتفاق منحصر به ایران نیست... هر چند می شود از گستردگی آسیب ها کم کرد اما
بعید به نظر می رسد بتوان دامنه ی این آسیب دیدگی ها را به صفر رساند...
در تهران مکان های مشخصی وجود دارد که با تراکم شدید حضور کارتن خواب ها
روبه روست... جاهایی مثل عود لاجان، جنگل شیان، حاشیه های بزرگ راه همت،
میدان هرندی، انبار گندم ... یا جایی مثل دره ی فرحزاد که صحرای محشر کارتن
خوابی است... اما اتفاقاتی که در این سال ها در این مکان
ها افتاد ، حتی مرگ و میرهای چند نفر در یک شب سرد زمستانی، هرگز پوشش
خبری و واکنش مردم را مثل مسأله ی گورخواب های نصیرآباد به دنبال نداشت...
به نظرم تفاوت این خبر، بار نمادینی بود که در خود داشت و همین نمادین
بودن، شعور جمعی مخاطبان را هدف گرفت که به چنین واکنشی منجر شد... "زندگی
کردن در گور" مفهومی پارادوکسیکال است که جذابیت استفهامی زیادی برای
مخاطب دارد و صد البته بار دراماتیک و داستانی غنی تر و قوی تر... فهم این
مفهوم پارادوکسیکال بسیاری از مخاطبان مثل مرا یاد خود انداخت؛ یاد این که
در جایی که باید نیستیم... در شأنی که باید، زندگی نمی کنیم... من از راهی
اتزاق می کنم که راه من نیست... دیگری به خاطر معذوریت ها و محدودیت ها در
خارج از ایران زندگی می کند که دلبستگی بدان جا ندارد و جای او نیست... آن
دیگر در سلسله مراتب اداری زیر دست ابلهی فرومایه قرار دارد که صرفأ به
واسطه ی پارتی و رانت بر مسند ریاست تکیه زده است... همه ی مایی که در جای
خودمان نیستیم، در ربطی درونی و باطنی درک روشنی از مفهوم پارادوکسیکال
زندگی در گور داریم... در واقع گورخواب های نصیرآباد ما را یاد خودمان
انداخت...
۹۵/۱۰/۱۲