.
سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ
یکی
از تراژدی های هولناک زندگی انسان ها بندگی موقعیت است ...
یعنی کارکردها و کنش هایی که از ما صادر می شود محصول سائق هایی است که
موقعیت ها در ما تولید می کنند ... بسیار دیده ام و آزموده ام که موقعیت ها
آن چنان به یک انسان آگاهانه و یا ناخودآگاه فشار می آورند که فرد را به چیزی
متضاد وجودش تبدیل می کنند ... مثلأ هیچ کس نیست که دروغ را
دوست داشته باشد . از هر کس که بپرسید می گوید از دروغ (چه گفتن و چه
شنیدن) بیزار است ... اما همین آدم در موقعیت های مختلف به راحتی دروغ می
گوید ... یک قسمت از این رفتار مسبوق به موقعیت های گذشته ی آن آدم است ...
قسمتی دیگر ترس از موقعیت های ناشناخته ی آینده و این که به واسطه ی دروغ
سعی می کند از سیر حوادثی که در گذشته نتیجه شان را دیده ، در آینده
جلوگیری کند ... قسمت سوم قضیه و مهم ترینش ، موقعیت های موازی است از طرف
دیگر آدم ها و شرایطی که در لحظه ، زندگی پیش پای ما می گذارد ... وقتی
نگاه می کنی به آدم های دیگر که چه طور با دروغ زندگی را پیش می برند و تو
احیانأ با راستگویی نتوانسته ای چنین کاری کنی ، آگاهانه به سمت دروغ گفتن
(والبته شنیدن ) کشیده می شوی ... به آن چه گفته شد این گزاره را اضافه
کنید که ؛ هر موقعیتی در یک جامعه ی انسانی باز تولید موقعیت های مشابه است
... یعنی در یک جامعه افرادی با سلایق و خواست های مشابه هستند که یک
موقعیت را در جایی پیدا می کنند و جدای آن گروه اول در جاهایی دیگر به
دنبال گسترش آن هستند ... و این چنین چیزی مثل دروغ سکه ی رایج یک اجتماع
انسانی می شود ...
حالا در این میان هستند کسانی که از دروغ گفتن و شنیدن رنجی مضاعف می برند و در شاکله ی وجودی شان چنین چیزی پذیرفته نیست اما ضرورت موقعیت ها ( حتی در ناخودآگاه شان ) اینان را به آن سو می کشد ...
بر منوال مثال دروغ که گفته شد چیزهایی مثل خشونت و قتل را هم می توان تبیین کرد چرا که روند تکثیر این ها در یک جامعه الگویی واحد دارد و هم چنین این ها به شدت به هم پیوسته اند ... در جامعه ای که دروغ غالب باشد روی دیگر سکه اش تولید خشونت و ازدیاد روز افزون قتل و آدم کشی است ... اوج تلخی داستان همین جاست ؛ یک انسان در شبکه ای پیچیده از موقیت ها قرار می گیرد که هر کدام او را به آن سمتی که نمی خواهد هدایت می کند و در نهایت از او موجودی می سازد که هیچ وقت در دور ترین رویاهایش هم خواب تبدیل شدن به چنین چیزی را نمی دید ... دیده ام و خوانده ام از کسانی که تا چند لحظه بعد از ارتکاب قتل ، حتی نمی توانستند به چنین موضوعی فکر کنند چه رسد به باور و انجامش ...
و نکته ی آخر این که به نظرم از آن دروغ گفتن به ظاهر ساده و بی اهمیت تا قتل یک انسان هیچ راه و فاصله ای نیست ... مصدر ظهور هر دو کنش یک سان است و فقط نتایجش در شدت و ضعف برخورد عرفی و قانونی متفاوت است ... کسی که به ضرورت و جبر موقیت (شرایط حاکم بر یک جامعه که به روان یک انسان گسترش می یابد )دروغ می گوید به ضرورت و جبر موقعیت آدم خواهد کشت...
حالا در این میان هستند کسانی که از دروغ گفتن و شنیدن رنجی مضاعف می برند و در شاکله ی وجودی شان چنین چیزی پذیرفته نیست اما ضرورت موقعیت ها ( حتی در ناخودآگاه شان ) اینان را به آن سو می کشد ...
بر منوال مثال دروغ که گفته شد چیزهایی مثل خشونت و قتل را هم می توان تبیین کرد چرا که روند تکثیر این ها در یک جامعه الگویی واحد دارد و هم چنین این ها به شدت به هم پیوسته اند ... در جامعه ای که دروغ غالب باشد روی دیگر سکه اش تولید خشونت و ازدیاد روز افزون قتل و آدم کشی است ... اوج تلخی داستان همین جاست ؛ یک انسان در شبکه ای پیچیده از موقیت ها قرار می گیرد که هر کدام او را به آن سمتی که نمی خواهد هدایت می کند و در نهایت از او موجودی می سازد که هیچ وقت در دور ترین رویاهایش هم خواب تبدیل شدن به چنین چیزی را نمی دید ... دیده ام و خوانده ام از کسانی که تا چند لحظه بعد از ارتکاب قتل ، حتی نمی توانستند به چنین موضوعی فکر کنند چه رسد به باور و انجامش ...
و نکته ی آخر این که به نظرم از آن دروغ گفتن به ظاهر ساده و بی اهمیت تا قتل یک انسان هیچ راه و فاصله ای نیست ... مصدر ظهور هر دو کنش یک سان است و فقط نتایجش در شدت و ضعف برخورد عرفی و قانونی متفاوت است ... کسی که به ضرورت و جبر موقیت (شرایط حاکم بر یک جامعه که به روان یک انسان گسترش می یابد )دروغ می گوید به ضرورت و جبر موقعیت آدم خواهد کشت...
پی نوشت : مدت هاست به این مسأله فکر می کنم که چه طور یک انسان ، یک شخصیت با تمام تعریف ها و انتظاراتی که از خویش دارد ، به چیزی ضد خود تبدیل می شود؟ ... آن چه در بالا گفتم ساده شده ی یک مسأله بسیار پیچیده است ( دست کم در ذهن من ) ... و دیگر این که گیریم که تمام پارامترهای این تبدیل شدن را شناختیم ، راه برون رفت از زیر سایه ی جبر موقیت ها چیست !؟
۹۴/۰۸/۱۹