بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

کلمات کلیدی

شعر

درباره ی انسان

درباره ی خودمان

نظر بازی

روز نوشت94

درباره ی ادبیات

اندیشه

درباره ی داستان

برج سکوت

درباره ی فیلم

درباره ی دیگران

روزی روزگاری پدری و پسری

من و تو

عکس

شهر

روز نوشت 95

روز نوشت 96

درس هایی برای نوشتن

از دیگران

درباره ی کتاب

تدبیر منزل

جامعه

درباره ی موسیقی

درباره ی شعر

رسانه

پرفورمنس

درباره ی نقاشی

داستان

ادیان

نویسنده ی مهمان
پیوندهای روزانه
پیوندها

.

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۲ ب.ظ


شکسته زیباست،
آن چنان که ناتمامی...
آغاز دوره ی جدید کارگاه داستان نویسی؛
19 تیرماه 98

۹۸/۰۴/۰۹
حمیدرضا منایی

درباره ی ادبیات

درباره ی داستان

نظرات (۱)

۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۷ پروین دخت
برنامه ی شب روایت را دیدم.البته به جز چند دقیقه ی آخرش که اعتراض خانواده بالا گرفت:این چیه آخه نصفه شبی.. میخواستم چند خطی راجع به "دختر شهرستانی که راهى به جز نوشتن نمی یابد"بنویسم که دیدم سیاه نمایی میشود.بی خیالش شدم. آن خود سانسوری که گفتید تقریبا در تمام طول زندگی من و(شایدخیلی ها)بوده وخیلی وقتها فرقش با نفاق و یا رندی برای همچون منی به سختی قابل تشخیص است. خلاصه که در وضعیت ندانم وبدانم که ندانم و نخواهم دانست هستم که وضعیت اسفناکى است. ببخشید که خیلی حرف زدم.خلاصه که تشکر که به شب روایت امدید پ.ن:انگار مغز من یه دشمنی دیرینه با رمز ایمیل داره:/
پاسخ:
با این شرایط اگر دعوت به نوشتن کنم، انگار به جهنم دعوت کرده ام، اگر بگویم ننویس، مثل این است که بگویم خودت را فراموش کن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم