بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۴ ق.ظ

حاشیه ای بر رمان پوست، اثر کورتزیو مالاپارته

درباره ی محتوای اثر؛
پوست رمانی است درباره ی پوچی و زوال اخلاقی پس از جنگ... انگار تمام جنگ هایی که داعیه ی ارزش مداری و مقابله ی علیه باطل را دارند بعد از تمام شدن، جامعه را دچار زوال اخلاقی و ارزش گریزی می کنند... جنگجویان جنگ های مقدس هم بعد از پایان جنگ، ارزش ها و ملاک هایی را که با توسل به آن ها جنگ را مقدس نشان می دادند، در حال زوال و نابودی می بینند... جامعه ای که دچار فساد و فحشا می شود و آرمانگرایی پیشین تا حد خوشنودی از ارضا نیازهای جنسی فردی تقلیل می یابد... در این شرایط رزمنده های دیروز تبدیل به به نیروهای کنترل کننده ی فساد خواهند شد اما این کنترل و اهرم فشار از مرزهای فساد اخلاقی به راحتی می گذرد و تا کنترل تفکراتی که باعث نوزایی ارزش های بعد از جنگ می شوند امتداد می یابد...
در چنین شرایطی است که مالاپارته به ستایش گر جنگ تبدیل می شود و می گوید: "من جنگ را به طاعون ترجیح می‌دادم، این «طاعون» که بعد از آزادی ما، ما را به خرابی و تباهی و سرشکستگی کشانده بود.
پیش از آزادی، ما همه‌ مرد و زن و بچه، برای نمردن جنگیده و رنج برده بودیم. اکنون برای زیستن جنگیده و رنج می‌بردیم. بین مبارزه برای نمردن و تلاش برای زیستن، توفیری وجود دارد بسیار عمیق..."
اما این میل و اراده ی به جنگ در تفکر غربی قدمتی دیرین دارد؛ از هراکلیتوس در یونان باستان تا نیچه و ژیژک، همه ستایشگران جنگ بوده اند... چون همواره نخبگی در طول تاریخ مغایر و در تضاد با منافع و لذت های گذرای توده ی مردم بوده است و نخبگانی که از فهم مردم ناامیدند میل به نیروی مقابل می کنند که چیزی جز نیروی سرکوبگر و هدایت کننده نیست... همین عامل گرایش به فاشیسم را پدید می آورد و مالاپارته هم در همین چهار چوب قرار می گیرد... این گرایش به فاشیسم در جنگ جهانی دومی برای بسیاری از متفکرین غربی اتفاق افتاد و کسانی مثل هایدگر و سلین از آن جمله بودند اما با یک تفاوت اساسی؛ فاشیسم مالاپارته در نژادی گرایی و شوونیسم بسیار شدید آرام می گیرد و هیچ چیز جز ملیت ایتالیایی را به رسمیت نمی شناسد... اما دوگانه ای که برای مالاپارته شکل می گیرد، دوگانه ی نژاد پرستی و فرهنگ امپریالیستی آمریکاست... مالاپارته تلاش جدی می کند که فرهنگ آمریکایی را بکوبد و در هم بشکند اما برای خواننده احتمالد نژادپرستی اتفاقی نفرت انگیز تر از طبع امپریالیستی و ویران گر فاتحان آمریکایی است... پس در تقابلی که مالاپارته ایجاد می کند(بین نؤاد پرستی و فرهنگ آمریکایی) خودش اولین شکست خورده است...
درباره ی فرم اثر
با وجودی که خواندن پوست تجربه ی خوبی بود اما به هیچ عنوان این اثر را دارای چهارچوب داستانی و رمان نمی دانم، به این دلایل؛
داستان در تقابل یک فرد با موقیعیت شکل می گیرد... مالاپارته در پوست به هیچ عنوان به موقعیت های فردی و تقابل نمی رسد... آدمی است که دائم با دوستش در خیابان راه می روند یا در مهمانی شرکت می کنند و مشغول حرف زدن اند... اندک تقابل ها آن چنان کم رنگ و بی تأثیر است که در فضای کلی اثر نشت نمی کند... برای فهم موضوع مقایسه اش بکنیم با سفر به انتهای شب؛ سلین یک فرد را فارغ از انگیزه های جانبی مثل ملیت و زبان و نژاد وارد میدان جنگ می کند و اثرات جنگ را در قالب داستان واکاوی... اما مالاپارته برعکس این کار را انجام می دهد یعنی ملیت و زبان و نژاد و تاریخ ایتالیا را به میدان می فرستد و در تقابل جنگ و فاتحان قرار می دهد... این کار باعث می شود موقعیت های داستانی شکل نگیرد کم بود داستان به شدت توی چشم بزند و اثر را در حد یک مستند بسیار نژاد پرستانه تقلیل دهد... در یک کلام؛ در پوست اثری از تقابل فرد با امر تراژیک که سازنده و مقوم داستان است دیده نمی شود...
2) پوست زبان داستانی ندارد؛ زبان بین تصویرگرایی و روایت محوری بدون هیچ الگو و انگیزه ای در نوسان است...
3) خروج از زاویه دید اول شخص مفرد که زاویه دید قراردادی نویسنده با مخاطب است بدون دلیل و انگیزه...
4) تحلیل شخصیت بسیار ضعیف...
5) عدم وجود پیرنگ به معنای مطلق، آن چنان که فصل های داستان در بی نسبتی یا کم نسبتی در ادامه ی هم می آیند
6) پرگویی و اطناب و تکرار حرف ها
7) دیالوگ های بسیار ضعیف و مخل حرکت داستان... دیالوگ دو کارکرد عمده و یک کارکرد فردی در داستان دارد؛ اولین کارکرد در حرکت طولی داستان است آن چنان که باعث گره افکنی یا گره گشایی شود و یا چیزی از این دست...
دوم کارکرد در حرکت عرضی داستان آن چنان که باعث تحلیل شخصیت یا ایجاد اتمسفر و فضای داستانی شود...
سوم و در کارکردی فرعی وقتی است که داستان از یک بخش تصویری به بخش روایت گر میل می کند و در این جا دیالوگ به مثابه لولا عمل می کند تا این شیفت شدن توی ذوق نزند... در پوست هیچ کدام از این الگوها برای دیالوگ نویسی رعایت نشده و دیالوگ ها باری گران بر داستان شده اند...

۹۷/۰۳/۰۶
حمیدرضا منایی

درباره ی کتاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی