بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۲۴ ب.ظ

از سال 1285 تا امروز 111 سال از آغاز جنبش مشروطه می گذرد و مشکلاتی که روز اول وجود داشت و باعث شکست مشروطه خواهی شد، هنوز در ایران وجود دارد... از میان همه ی مشکلات به نظرم دو مورد برجسته تر است؛ اول جهل عمومی... به این معنا که ما نمی دانیم مشروطه خواهی یا دموکراسی و حکومت مبتنی بر رعایت حق دیگری به چه معناست... حاج سیاح در کتاب خاطراتش خاطره ای از حضورش در میان مردم نقل می کند و حرف هایی که از ایشان می شنید... می گوید در جمعی ایستاده بودم که درباره ی جمهور صحبت می کردند؛ بعضی می گفتند جمهور می خواهد از فرنگ به ایران بیاید، بعضی می گفتند جمهور آمده و در ایران مخفی شده! بعضی می گفتند این ها دروغ و شایعه است و جمهور در راه ایران مرده و در دمشق دفن شده است! (نقل به مضمون)
به این مشکل می توان عدم فهم رعایت حق دیگری و نهادینه شدن قدرت خواهی و اعمال قدرت به دیگران را در تک تک افراد جامعه  مشاهده کرد که نتیجه اش چیزی جز تکرار اشتباهات جنبش مشروطه خواهی نیست، طرفه این جا که ما در این 111 سال نه تنها این مشکلات  را برطرف نکرده ایم که برعکس در اعماق منجلاب تمامیت خواهی و نادانی فرو رفته ایم...
مشکل جدی دوم که من آن را ریشه ای ترین مشکل در ساختار فهم جامعه ی ایرانی می دانم معطوف به زبان ماست... اگر بخواهیم شکل زبان را به یکی از شکل های هندسی تشبیه کنیم شکل زبان فارسی بی شک هرم است... ذات این زبان اقتضای گفت و گو ندارد... فارسی را با زبان هایی که ریشه ی یونانی و لاتین دارند مقایسه کنید؛ در این زبان ها ما درباره ی گفت و گو دو واژه داریم؛ یکی convertion است و دیگری dialogue... کانورسیشن همان معنایی است که ما در فارسی از گفت و گو مراد می کنیم، مثل هنگامی که دو نفر نشسته اند و با هم حرف می زنند با این شرط که لازم نیست آن گفت و گو منتج به نتیجه و کشف حقیقت باشد... اما دیالوگ گفت و گویی است که منجر به کشف حقیقت می شود و ما معادل این واژه را در فارسی ندارم چون ذات زبان فارسی براساس گفت و گو نیست...  برای مثال این که رسالات افلاطون به شکل گفت و گو نوشته شده اند و در این طرف کسی مثل مولانا با وجود گله های بسیار از تنگنای شعر و شاعری، چاره ای جز شاعری ندارد، به هیچ رو اتفاقی و از روی تشخیص فردی ایشان نیست، ضرورت زبان یونانی بود که افلاطون را ناچار به آن گونه نوشتن می کرد...
اما چرا این مقدمه را گفتم و چه نتیجه ای می خواهم از آن بگیرم؟
ما در جامعه و در طول تاریخ مان فهمی از حق دیگری نداشته ایم چون الگوی زبانی که ما را به گفت و گو (در معنای دیالوگ) وادارد نداشتیم... هر نیرویی که بر جامعه مسلط می شود به جای گفت و گو که امکان ایجاد حق را برای دیگری و فهم دیگری فراهم می کند، به حذف اندیشه ها و گرایش های متفاوت از خود می پردازد... برای نمونه وقتی رضا شاه به قدرت می رسد در قانون کشف حجاب به زور چادر را از سر مردم برمی دارد با این منطق که قانون است! و در نقطه ی مقابل جمهوری اسلامی جز به یکسان سازی نوع پوشش رضایت نمی دهد و باز هم به نام قانون!
در این سه چهار ماه اخیر ویدئوهایی که نتیجه ی برخورد لفظی یا فیزیکی افراد با حجاب و بی حجاب است در فضای مجازی زیاد دیده می شود... نکته هایی که بسیار نگران کننده است همان است که در بالا اشاره کردم؛ یعنی عدم توانایی در گفت و گو که منجر به جروبحث و فحاشی و برخورد فیزیکی می شود... هر دو نیرو یعنی باحجاب و بی حجاب جز به حذف دیگری به هیچ چیز دیگر راضی نیست... دیروز ویدئویی می دیدم که زنی به مردی که سگش را در پارک می گرداند می گفت حکومت مال ماست!(نقل به مضمون) و به تبع این نگاه که قدرت از او پشتیبانی می کند می خواست انسانی را که متفاوت از او زندگی می کند حذف کند... اما در ویدئویی دیگر دختری که روسری از سر برداشته بود به زن با حجاب معترض می گفت به زودی همه تان را از این کشور بیرون می ریزیم! این فضای رادیکال و پر تنش زمانی خطرش را بیشتر نشان می دهد که روشنفکران (بخوانید تاریک فکران) جامعه هم دچار همین آفت اند، آن هایی که در پوستین آزادی خواهی و آزاد اندیشی جز به سر بریده ی اندیشه ی مخالف رضایت نمی دهند... در چنین جامعه ای هیچ روزنی از امید و حرکت روبه جلو دیده نمی شود و این شکاف دهان گشوده جز با خون پر نخواهد شد... امسال صدودوازدهمین سالگرد مشروطیت است و ما هنوز دنبال قبر جمهور می گردیم!

۹۷/۰۲/۳۰
حمیدرضا منایی

جامعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی