.
يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۸ ب.ظ
دو سه شب پیش خبر بیست و سی گزارشی پخش کرد از استقبال گسترده ی ایرانیان از ایام عید مسیحیان و خرید لوازمی که برای این روزها مورد استفاده قرار می گیرد... در نهایت هم نتیجه گرفت که این شکلی از تهاجم فرهنگی، ناشی از تبلیغات ماهواره هاست...
به نظرم برای گسترش و فهم موضوع، طرح فضایی موازی الزامی است؛ در سال های اخیر سریال های ماهواره ای پرمخاطب ترین برنامه های مبتنی بر برودکست ها بوده اند... یادم می آید وقتی پسرم کلاس اول بود دائم از من می پرسید حریم سلطان چیست که همه ی بچه ها در کلاس درباره اش حرف می زنند و داستانش را تعریف می کنند! این سریال ها از دل شهرها تا دورترین روستاها مخاطبان بسیاری را تحت پوشش قرار می دهند... و برعکس، همه ی آن چه به عنوان سریال در تلویزیون ایران ساخته می شود یا کتاب های داستان، هر روز با ریزش بیش تر مخاطب همراه اند... حالا دیگر خبری شگفت انگیز نیست که کشوری با حدود هشتاد میلیون جمعیت، تیراژ کتاب های داستانش به چهارصد جلد رسیده است!
اما چه طور این اتفاق رخ داد!؟ این حرف شعار نیست که بعد از رفع نیازهای ضروری یک انسان از قبیل خورد و خوراک و مسکن و پوشاک، داستان و درام ضروری ترین نیاز ذهن انسان است به خصوص برای ما ایرانی ها که فهم مان از زندگی و هستی آمیخته به داستان و مثل و حکایت است... از دیگر سو در بعد از پیروزی انقلاب از آن جا که داستان همواره مورد سوء ظن حکومت قرار داشت، در سراشیب زوال افتاد و هر چه سال ها می گذرند بر عمق این زوال افزوده می شود... ممیزی، چرخه ی نادرست تولید و عرضه ی کتاب، نویسندگان ناتوان و ضعیف، عدم سرمایه گذاری مناسب در بخش داستان از سوی نهاد مسئول( وزارت ارشاد) از جمله دلایل این زوال است...
در فضای خالی به وجود آمده از نبود داستان خوب( چه در تلویزیون چه در سینما و چه در عرصه ی کتاب) سریال های زرد ماهواره ای فرصت عرض اندام پیدا می کنند... فضای خالی فرهنگی، در هیچ جامعه ای تهی و باطل باقی نخواهند ماند و به سرعت جایگزین پیدا می کنند... وقتی شأن و شخصیت داستان ایرانی به اسم سیاه نمایی و عناوین دیگر فروکوفته شد، فضای خالی ایجاد شده به یقین خالی نخواهد ماند و جایگزینش داستان هایی می شود که حالا تقابل با آن ها خود مشکل بزرگ فرهنگی است...
با همین رویکرد برمی گردم به سخن آغازین که چرا ایرانی ها از عید مسیحیان و خرید خرید لوازم مربوط به آن استقبال می کنند!؟ بخشی از حکومت در ایران همواره با آیین های صرفأ بومی و ایرانی مخالفت سرسختانه داشته و دارد... تا همین چند سال پیش چهارشنبه سوری مصادف بود با دستگیری های گسترده ی کسانی که با آتشی کوچک جشن می گرفتند... در زمان و مکان کودکی من در نبود وسائل ترقه بازی ایمن، قضیه ی برگزاری چهارشنبه سوری از دارت شروع شد و به نارنجک های ویران گر اکلیل و سرنج رسید! همین حالا اگر از بچه های مدرسه ای بپرسید که روز جشن تیرگان و مهرگان سپندارمزد کی است، هیچ کدام نمی دانند اما قریب به اتفاق شان روز جشن هالوین را می شناسند! حالا اقبالی که جامعه به عناصر فرهنگی غیر نشان می دهد ناشی از همان فضاهای ایرانی است که بی اهمیت و قابل حذف شناخته شد... این که گفته می شود فلان اتفاق ماحصل کار ماهواره هاست و تهاجم فرهنگی، فقط پاک کردن صورت مسأله است. ما چاره ای جز این نداریم که برای پر کردن فضاهای خالی فرهنگی از تمام ظرفیت های موجود ایرانی استفاده کنیم، و کار رسانه ای مثل تلویزیون می تواند این باشد که به جای نفی مطلق چنین مراسمی، شیوه و آداب رفتار مناسب و درست در آن مراسم را بیاموزاند...
به نظرم برای گسترش و فهم موضوع، طرح فضایی موازی الزامی است؛ در سال های اخیر سریال های ماهواره ای پرمخاطب ترین برنامه های مبتنی بر برودکست ها بوده اند... یادم می آید وقتی پسرم کلاس اول بود دائم از من می پرسید حریم سلطان چیست که همه ی بچه ها در کلاس درباره اش حرف می زنند و داستانش را تعریف می کنند! این سریال ها از دل شهرها تا دورترین روستاها مخاطبان بسیاری را تحت پوشش قرار می دهند... و برعکس، همه ی آن چه به عنوان سریال در تلویزیون ایران ساخته می شود یا کتاب های داستان، هر روز با ریزش بیش تر مخاطب همراه اند... حالا دیگر خبری شگفت انگیز نیست که کشوری با حدود هشتاد میلیون جمعیت، تیراژ کتاب های داستانش به چهارصد جلد رسیده است!
اما چه طور این اتفاق رخ داد!؟ این حرف شعار نیست که بعد از رفع نیازهای ضروری یک انسان از قبیل خورد و خوراک و مسکن و پوشاک، داستان و درام ضروری ترین نیاز ذهن انسان است به خصوص برای ما ایرانی ها که فهم مان از زندگی و هستی آمیخته به داستان و مثل و حکایت است... از دیگر سو در بعد از پیروزی انقلاب از آن جا که داستان همواره مورد سوء ظن حکومت قرار داشت، در سراشیب زوال افتاد و هر چه سال ها می گذرند بر عمق این زوال افزوده می شود... ممیزی، چرخه ی نادرست تولید و عرضه ی کتاب، نویسندگان ناتوان و ضعیف، عدم سرمایه گذاری مناسب در بخش داستان از سوی نهاد مسئول( وزارت ارشاد) از جمله دلایل این زوال است...
در فضای خالی به وجود آمده از نبود داستان خوب( چه در تلویزیون چه در سینما و چه در عرصه ی کتاب) سریال های زرد ماهواره ای فرصت عرض اندام پیدا می کنند... فضای خالی فرهنگی، در هیچ جامعه ای تهی و باطل باقی نخواهند ماند و به سرعت جایگزین پیدا می کنند... وقتی شأن و شخصیت داستان ایرانی به اسم سیاه نمایی و عناوین دیگر فروکوفته شد، فضای خالی ایجاد شده به یقین خالی نخواهد ماند و جایگزینش داستان هایی می شود که حالا تقابل با آن ها خود مشکل بزرگ فرهنگی است...
با همین رویکرد برمی گردم به سخن آغازین که چرا ایرانی ها از عید مسیحیان و خرید خرید لوازم مربوط به آن استقبال می کنند!؟ بخشی از حکومت در ایران همواره با آیین های صرفأ بومی و ایرانی مخالفت سرسختانه داشته و دارد... تا همین چند سال پیش چهارشنبه سوری مصادف بود با دستگیری های گسترده ی کسانی که با آتشی کوچک جشن می گرفتند... در زمان و مکان کودکی من در نبود وسائل ترقه بازی ایمن، قضیه ی برگزاری چهارشنبه سوری از دارت شروع شد و به نارنجک های ویران گر اکلیل و سرنج رسید! همین حالا اگر از بچه های مدرسه ای بپرسید که روز جشن تیرگان و مهرگان سپندارمزد کی است، هیچ کدام نمی دانند اما قریب به اتفاق شان روز جشن هالوین را می شناسند! حالا اقبالی که جامعه به عناصر فرهنگی غیر نشان می دهد ناشی از همان فضاهای ایرانی است که بی اهمیت و قابل حذف شناخته شد... این که گفته می شود فلان اتفاق ماحصل کار ماهواره هاست و تهاجم فرهنگی، فقط پاک کردن صورت مسأله است. ما چاره ای جز این نداریم که برای پر کردن فضاهای خالی فرهنگی از تمام ظرفیت های موجود ایرانی استفاده کنیم، و کار رسانه ای مثل تلویزیون می تواند این باشد که به جای نفی مطلق چنین مراسمی، شیوه و آداب رفتار مناسب و درست در آن مراسم را بیاموزاند...
۹۶/۰۹/۲۶