.
شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ق.ظ
یک جمله دارم با این مضمون؛ برای غالب انسان ها، نفهمی تنها امکان زیستن است...
اما نفهمی چیست و ما به که می گوییم نفهم!؟
در این سال ها مفصل راجع به پروسه ی فهم در انسان نوشته ام... نوشته ام انسان تناها موجودی است که فهمش و شعورش همواره "در نسبت به" شکل می گیرد و هیچ نوع آگاهی غیر از این برای انسان متصور نیست... بیشترش را هر که می خواهد در برچسب " من و تو" می تواند پیدا کند و بخواند...
با این مقدمه تعریف فهم می شود آن سهمی که ما در هر فکر و عملی برای دیگری قائل می شویم... هر چه مقدار سهمی که ما در افکار و رفتار برای دیگری قائل می شویم کم تر باشد ما بی شعورتریم و برعکس، هر چه سهم بیش تری برای دیگری در نظر بگیریم دایره ی گسترده تری از فهم را شامل می شویم... با این حساب نگاه کنید به سطوح مختلف جامعه، ببینید در کارها و رفتار آدم ها چه قدر حق و سهم دیگری رعایت می شود و ما چه قدر مردم فهیم و با شعوری هستیم!؟
این بحث پایه ی یک مسأله ی بسیار مهم دیگر است که من اسمش را شهید پروری گذاشته ام... واردش نمی شوم حالا، اما همه ی کسانی که در تربیت بچه در شرایط امروز سمت رعایت دیگری و اخلاق را می گیرند شامل این مسأله اند... در واقع داشتن فهم و شعور و انتقالش به فرزند، موجودی خواهد ساخت که توانایی حمله و تلافی ندارد... یک نمونه شخصی بگویم و حرف را تمام کنم؛ اکثر خانواده ها به بچه شان آموزش می دهند که اگر کسی زد بزنش! توی مدرسه مساله فراتر از این می رود و خیلی از بچه ها، بچه های دیگر را می زنند... از این ها که کتک می خوردند، نود و نه درصدشان خشم شان را سر ضعیف تر از خود خالی می کنند و به روایتی بی حساب می شوند... اما آن یک درصد باقی مانده محکوم اند به رنج کشیدن... این جا پارادوکسی به وجود می آید که به راحتی می تواند سلامت روانی یک انسان را نابود کند؛ این که ما رعایت فهم و شعور و اخلاق را بکنیم یا همرنگ جماعت شویم!؟ نمی دانید چه قدر دردناک است...
اما نفهمی چیست و ما به که می گوییم نفهم!؟
در این سال ها مفصل راجع به پروسه ی فهم در انسان نوشته ام... نوشته ام انسان تناها موجودی است که فهمش و شعورش همواره "در نسبت به" شکل می گیرد و هیچ نوع آگاهی غیر از این برای انسان متصور نیست... بیشترش را هر که می خواهد در برچسب " من و تو" می تواند پیدا کند و بخواند...
با این مقدمه تعریف فهم می شود آن سهمی که ما در هر فکر و عملی برای دیگری قائل می شویم... هر چه مقدار سهمی که ما در افکار و رفتار برای دیگری قائل می شویم کم تر باشد ما بی شعورتریم و برعکس، هر چه سهم بیش تری برای دیگری در نظر بگیریم دایره ی گسترده تری از فهم را شامل می شویم... با این حساب نگاه کنید به سطوح مختلف جامعه، ببینید در کارها و رفتار آدم ها چه قدر حق و سهم دیگری رعایت می شود و ما چه قدر مردم فهیم و با شعوری هستیم!؟
این بحث پایه ی یک مسأله ی بسیار مهم دیگر است که من اسمش را شهید پروری گذاشته ام... واردش نمی شوم حالا، اما همه ی کسانی که در تربیت بچه در شرایط امروز سمت رعایت دیگری و اخلاق را می گیرند شامل این مسأله اند... در واقع داشتن فهم و شعور و انتقالش به فرزند، موجودی خواهد ساخت که توانایی حمله و تلافی ندارد... یک نمونه شخصی بگویم و حرف را تمام کنم؛ اکثر خانواده ها به بچه شان آموزش می دهند که اگر کسی زد بزنش! توی مدرسه مساله فراتر از این می رود و خیلی از بچه ها، بچه های دیگر را می زنند... از این ها که کتک می خوردند، نود و نه درصدشان خشم شان را سر ضعیف تر از خود خالی می کنند و به روایتی بی حساب می شوند... اما آن یک درصد باقی مانده محکوم اند به رنج کشیدن... این جا پارادوکسی به وجود می آید که به راحتی می تواند سلامت روانی یک انسان را نابود کند؛ این که ما رعایت فهم و شعور و اخلاق را بکنیم یا همرنگ جماعت شویم!؟ نمی دانید چه قدر دردناک است...
۹۶/۰۸/۲۰