.
جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ب.ظ
وقتی داستان خوب طرح ریزی شود و پیرنگ محکمی داشته باشد، شبکه ای درهم تنیده ایجاد می شود که عناصر هم دیگر را پوشش می دهند و نتیجه اش این می شود که داستان می تواند فراتر از خود برود و باب گفت و گوی مخاطب با اثر را باز می کند... این که چه طور تحلیل شخصیت در این فرایند ضروری است، بحثی دور و دراز است... اما برای مثال به این مورد درخشان توجه کنید؛ در سریال مردگان متحرک شرورترین و اهریمنی ترین نیروی جلوبرنده ی داستان کسی است که عشق بی نهایتی به خانواده اش که مرده اند دارد... این عشق موتور محرک حرکت های شریرانه ی این آدم است... به اصل اتفاق دقت کنید! عشق به خانواده باعث ایجاد قدرتی و نیرویی رذیلانه می شود که که عمل هیچ چیز جلودارش نیست! می توانم بگویم این حرکت داستانی شاهکار است! چرا؟ زمان های زیادی به این مسأله فکر کرده ام و همین طور این که چه طور می شود چنین اتفاقی را در داستان دراماتیزه کرد... حالا می بینم کسانی این کار را انجام داده اند و چه قدر هم درست و به جا! این اتفاق باعث می شود اثری مثل مورد فوق که در فضایی آخرالزمانی می گذرد و در ظاهر ربطی به مسائل روزمره ندارد، در لایه های عمیق ترش به مسائل ناب انسانی بپردازد و فارغ از زمان و مکان اثری قابل تأمل برای مخاطبش باشد...
۹۶/۰۶/۲۴