بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

8

جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ب.ظ

می خواستم آخرین بخش درس هایی برای نوشتن را بنویسم که نکته ای به نظرم بسیار مهم آمد و پیش از این هم در بی خوابی آورده ام. هر چند وارد فضای فرم و روایت نشدم و این یادداشت ها معطوف به زیرساخت های داستان نویسی است و صدها نکته ناگفته مانده است، اما نکته ای که از توماس مان خواهم گفت آن قدر مهم و حیاتی است که می توان آن را در قالب زیرساخت های داستان مقوله بندی کرد...

توماس مان می گوید: نوشتن رمان به آن دسته از احساسات برمی گردد که زمان زیادی از درک آن ها گذشته است و سرد شده اند و حالا در کمال آرامش می توان آن ها را سبک سنگین کرد و نوشت...

اما دست به نقد از این حرف می توان دو برداشت کاربدی و بسیار مهم کرد: اول این که نوشتن از آن چه به تازگی اتفاق افتاده و حواس و احساسات هنوز با آن درگیر است ، متن را به سمت سانتی مانتالیسم و انباشتگی احساسات سطحی سوق می دهد ...

و دوم ؛ ذهن به مرور زمان روشن بینی خود را درباره ی اتفاقات از دست می دهد ... آن روشنی عینی ابتدایی و تصویر واضح از یک اتفاق تبدیل به نقاط تاریک و نامریی می شوند ... در این هنگام زمانی که ذهن اقدام به بازخوانی یک اتفاق می کند با نقاط تاریک زیادی روبه رو می شود ... این جا پای خیال به وسط کشیده می شود تا نقاط از بین رفته را بازسازی کند ... همین دخالت تخیل در بازسازی ، ورود به عرصه ی درام و دور شدن از بافت خاطره است ...

۹۶/۰۴/۳۰
حمیدرضا منایی

درس هایی برای نوشتن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی