بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۲۸ ب.ظ

1)کتابی دارد یاسمینا رضا که در ایران به نام بازیگاه تو، گرداب من ترجمه شده است... این کتاب داستانی است در قالب نامه ای بلند که پدری برای پسرش می نویسد... محتوای اثر هم اعتراضی است که پدر به شیوه ی زیست پسرش دارد که چرا زندگی اش از عصیان خالی است!
2)در فصل دوم سریال لیست سیاه و آخرین قسمتش ردینگتون حرف عجیبی به الیزابت می زند، می گوید من گناه خوارم! یعنی موجودی که تاریکی ها و گناهان دیگران را در خود جذب می کند تا آدم ها در روشنایی زندگی کنند!
3) داشتم شعر اسماعیل رضا براهنی را گوش می کردم... شعر عجیب و شگفت انگیزی است از نسلی که اندوهگین بود و آدمی مثل من هم وارث همان نسل است... مقایسه می کردم بین آن نسل و نسل خوشبختِ خجسته ی مشنگ فعلی... فرقش این است که رنج و اندوه نسل براهنی و اسماعیل شاهرودی ابژه داشت اما خوشی این نسل خالی از هر ابژه و سوژه است... تفاوتش را می شود در تولید شعری که کسانی مثل براهنی و نصرت رحمانی داشتند با شعر این دوره فهمید... اسماعیل را که گوش می کنم خوشحالم که خودم را ادامه ی همان نسل اندوهگین می بینم که برای رنجش ابژه ها داشت... وقتی می گوید؛ ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه، می فهمم از چه حرف می زند... یا وقتی می گوید؛ تو نمرده ای، تو فقط دیوانه تر شده ای!
4) نصرت رحمانی الحق درباره ی خودش و نسلش دقیق گفت؛ جنگجویی که نجنگید/ اما شکست خورد...


۹۶/۰۳/۲۱
حمیدرضا منایی

درباره ی خودمان

نظرات (۱)

آقای منایی سلام 
در مرور پستهای قدیمی تان متوجه شدم اشتراکات زیادی داریم فکر کردم چند خطی بنویسم. اگر پرحرفی کردم بگذارید به حساب تنبلی که باید بیشتر و زودتر از اینها دست به تایپ میشدم.
اول:
از کتاب نخوانی ایرانیها گفته بودید. کنار بقیه عوامل به نظرم یکی از علتهای اصلی همان چیزی است که در پست دیگری راجع به عدم انعکاس اوضاع زمانه در هنر ایرانی در بازدیدتان از آن موزه نوشته اید. مردم می بینند در این انبوه کاغذها از آنچه پیرامونشان می گذرد از درگیریها دوندگیها و ظلمهایی که هر روز بر آنها می رود هیچ خبری نیست. ناشران ما هنری ندارند جز تکرار و تکرار شعر نویی که دیگر واقعا نو هم نیست و شدیدا جانشین میخواهد. یا بزرگترین رویداد حوزه نشر در مملکت ما جز چاپ زدن هزار باره حافظ و سعدی و کتابهای پوسیده ی 700سال پیش  چه حرف تازه ای برای کتابخوانهای ما دارد؟ باز هم اگر رونقی هست مدیون ترجمه های خرد و خمیر عرقریزی بیگانگانیم تا با نوشته های خودشان محکومشان کنیم، وگرنه تالیفات وطنی از نبش قبر کردن قاجاریه و شکستن تمام کاسه کوزه ها بر سر 28مرداد جلوتر نمی آید.....
دوم:
از دقتی که درباره رمان مهجور مانده شب هول نشان داده اید بی اغراق بگویم به وجد آمدم. انصافا حق این کتاب نبود که حتی میان کتاببازها چنین کشف نشده بماند. مطمئنم آنقدر با ذهن کنجکاو شما زورورزی کرده که خود را موظف دانسته اید بر خلاف دیگر رمانهای معروف فارسی یادبودی در فضای مجازی برایش بنگارید. شبهای زیادی آن چند خط را خوانده ام و از این همه خویشاوندی فکری با یک دوست نادیده لذت برده ام.
سوم:
برای شما که هزار بار عمیقتر از من می بینید پیشنهاد میکنم درباره فیلم stay ساخته مارک فورستر که ساختارش و مهجوریتش! بی شباهت به نمونه ایرانی فوق نیست چند کلمه ای بنویسید. جایش میان کلمات شما خالی است. به گمانم این قبیل فیلمها یا مثلا جاده مالهالند سلیقه را سخت پسند میکنند و به ما می گویند سینما پس از یک قرن آزمون و خطا تازه متولد شده.....
بابت درازنویسی شرمنده. شاید بازهم مزاحم شوم.بدرود. 
پاسخ:
سلام
راجع به اهمیت شب هول به نظرم بارها نوشته ام و بیش تر از این ها حق دارد که برایش نوشته شود... اما درباره ی چرایی مهجور بودن شب هول، روایتی قریب به یقین شنیده ام از کاری که گلشیری با این کتاب کرد... اتفاقأ همین چند روز  پیش که سالگرد گلشیری  بود می خواستم مطلبی درباره اش بنویسم که وجهی از آن هم معطوف به شب هول بود، اما فرصت نکردم... بماند وقتی دیگر...
فیلم هایی را هم که نام بردید، ندیده ام... سعی می کنم ببینم و اگر چیزی بر این خاطر پریشان گذشت، با شما درمیان خواهم گذاشت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی