3
سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ
مولانا می فرمود؛
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
بر همین وزن و قیاس می گویم؛
هر چه گویم نظم را شرح و بیان
چون به نظم آیم خجل باشم از آن
شما می توانید برای نوشتن از تمام تئوری های داستان بی اطلاع باشید و حتی یک خط از آن چه در کتاب ها راجع به داستان آورده اند نخوانید و نویسنده باشید و داستان خوب بنویسید اما محال است که نظم نداشته باشید و کارتان جلو برود... داستان نویسی یکی از خشن ترین رفتارهایی است که آدمی می تواند با خود و محیط پیرامونش داشته باشد، یک قسمت بزرگ از این خشونت از نظمی که می گویم سرچشمه می گیرد... هر چیزی که بخواهد در نظم نوشتن اختلالی ایجاد کند محکوم به از بین رفتن است... بر فرض من ساعت یازده باید بنشینم سر کار حتی اگر سنگ از آسمان ببارد یا حتی پدرم مرده باشد... اما این نظم دو کارکرد مه دارد؛ یکی ایجاد توالی در تولید مطلب... طوری که ذهن تربیت می شود و عادت می کند که سر فلان ساعت متمکز بر داستان بشود ... دوم و بسیار مهم ؛ نظم استن خیمه است... با هر دوره ی فروپاشی ذهنی و افسردگی تنها امکان برگشت به استایل نوشتن، نظمی است که در ما ملکه شده است... اما خبر خوب! نظم هیچ نسخه ی از پیش تعیین شده ای ندارد، هر کس می تواند الگوی خودش را داشته باشد... هر کس باید به تناسب روان و بدن خود نظم نوشتن را شکل بدهد... چیشنهاد می کنم بدن و ذهن خودتان را بشناسید و بر آن مبنا زمانی را که از لحاظ بدنی و ذهنی در اوج خلاقیت هستید برای کار انتخاب کنید و به آن ساعت وفادار بمانید...
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
بر همین وزن و قیاس می گویم؛
هر چه گویم نظم را شرح و بیان
چون به نظم آیم خجل باشم از آن
شما می توانید برای نوشتن از تمام تئوری های داستان بی اطلاع باشید و حتی یک خط از آن چه در کتاب ها راجع به داستان آورده اند نخوانید و نویسنده باشید و داستان خوب بنویسید اما محال است که نظم نداشته باشید و کارتان جلو برود... داستان نویسی یکی از خشن ترین رفتارهایی است که آدمی می تواند با خود و محیط پیرامونش داشته باشد، یک قسمت بزرگ از این خشونت از نظمی که می گویم سرچشمه می گیرد... هر چیزی که بخواهد در نظم نوشتن اختلالی ایجاد کند محکوم به از بین رفتن است... بر فرض من ساعت یازده باید بنشینم سر کار حتی اگر سنگ از آسمان ببارد یا حتی پدرم مرده باشد... اما این نظم دو کارکرد مه دارد؛ یکی ایجاد توالی در تولید مطلب... طوری که ذهن تربیت می شود و عادت می کند که سر فلان ساعت متمکز بر داستان بشود ... دوم و بسیار مهم ؛ نظم استن خیمه است... با هر دوره ی فروپاشی ذهنی و افسردگی تنها امکان برگشت به استایل نوشتن، نظمی است که در ما ملکه شده است... اما خبر خوب! نظم هیچ نسخه ی از پیش تعیین شده ای ندارد، هر کس می تواند الگوی خودش را داشته باشد... هر کس باید به تناسب روان و بدن خود نظم نوشتن را شکل بدهد... چیشنهاد می کنم بدن و ذهن خودتان را بشناسید و بر آن مبنا زمانی را که از لحاظ بدنی و ذهنی در اوج خلاقیت هستید برای کار انتخاب کنید و به آن ساعت وفادار بمانید...
۹۶/۰۲/۱۲