2
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ
جمله ای مهم تر از این برای گفتن ندارم؛ داستان نویسی شیوه ی زندگی است... این حرف درستی است که ما آن چیزی هستیم که می خوریم... یک بعد خوردن جسمانی و بعد دیگرش روانی است... داستان نوشتن با هر دوی این ها ارتباط دارد... از وقت غذا خوردن تا چه خوردن و کی خوابیدن و با که نشست و برخاست کردن، مهم است... ما انرژی محدودی در اختیار داریم، و زمانی اندک... نگهداری از انرژی و جهت مناسب به آن دادن اولویت اصلی در تربیت روان برای نوشتن است...مهمانی رفتن، در محیط شلوغ بودن، زیاد یا کم یا بی وقت غذا خوردن و موارد دیگری شبیه این ها هرز دادن انرژی و دور شدن از الگوی زندگی نویسندگی است... می گویند در شهری که ایمانوئل کانت زندگی می کرد، مردم ساعت شان را با حرکت او در مسیر پیاده روی تنظیم می کردند! این یعنی چه!؟ یعنی این که زمان برای همشهریان کانت امری بیرونی بود اما برای خودش امری دورنی! نتیجه این حرف نظمی لایتغیر و سفت و سخت است که باید برای فضای کار و فضای روانی نویسنده حکمفرما باشد... اما اولین قدم برای ایجاد چنین الگویی وفاداری به داستان است... این جمله را چند باره بخوانید؛ داستان هوو قبول نمی کند! داستان موجودی تمامیت خواه است... می گوید برای این که من به حجله ی تو بیایم می باید تمامت را به من بدهی... حتی اگر 99% از خودت را هم بدهی، من هیچ چیز به تو نخواهم داد! وفاداری به داستان! قصه ی مستسقی و آب!
از اولین قدم و وافاداری می گفتم... هر بدن و ذهنی فقط ساعاتی معین در طول روز بیشترین راندمان و توانایی را دارد... خودتان را بشناسید و براساس این شناسایی زمان نوشتن تان را تعیین کنید... و وفادارانه آن زمان در اختیار داستان باشید( تمام طول روز زمینه ای است که ذهن را مهیا کنید تا به ساعت مورد نظر برسید! هیچ چیز نباید بتواند در آن زمان شما را از پای کار و نوشتن بلند کند... حتی اگر در دوره ی نوشتن زمان هایی دست تان به کار نرود، از زمان داستان برای کار دیگری ندزدید... ساعت تان را بنشینید، کم ترین فایده اش این است که بدهکار خودتان و داستان نخواهید شد... حتی اگر روزهای متوالی چیزی ننوشتید یا خراب نوشتید باز هم وفادار بمانید...
برای این که فراموش نکنم مفاهیم بعدی را می نویسم؛
نظم/ فوائد خاموشی و گفت و گوی با خود/ خواندن و نوشتن+ هماهنگی ذهن با دست و قلم/ دفتر صوفی/ شل کردن و نوشتن به مثابه رقصیدن
از اولین قدم و وافاداری می گفتم... هر بدن و ذهنی فقط ساعاتی معین در طول روز بیشترین راندمان و توانایی را دارد... خودتان را بشناسید و براساس این شناسایی زمان نوشتن تان را تعیین کنید... و وفادارانه آن زمان در اختیار داستان باشید( تمام طول روز زمینه ای است که ذهن را مهیا کنید تا به ساعت مورد نظر برسید! هیچ چیز نباید بتواند در آن زمان شما را از پای کار و نوشتن بلند کند... حتی اگر در دوره ی نوشتن زمان هایی دست تان به کار نرود، از زمان داستان برای کار دیگری ندزدید... ساعت تان را بنشینید، کم ترین فایده اش این است که بدهکار خودتان و داستان نخواهید شد... حتی اگر روزهای متوالی چیزی ننوشتید یا خراب نوشتید باز هم وفادار بمانید...
برای این که فراموش نکنم مفاهیم بعدی را می نویسم؛
نظم/ فوائد خاموشی و گفت و گوی با خود/ خواندن و نوشتن+ هماهنگی ذهن با دست و قلم/ دفتر صوفی/ شل کردن و نوشتن به مثابه رقصیدن
۹۶/۰۲/۰۵