.
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ
چند وقت پیش برای دوستی نوشتم؛ من این جا چی کار دارم می کنم!؟ الآن من باید تو یک جاده ی دور افتاده گم شده باشم... ماشین را بزنم بغل، بیایم پایین... اطراف را نگاه کنم و عکس بگیرم... خیال هایم را بالا و پایین کنم... و همان طور که حواسم به غروب است، هیزم جمع کنم و آتش درست کنم و بعد بنشینم کنار آتش ، به صدای جیرجیرک ها گوش کنم و چیز بنویسم...
این دقیق ترین تصوری است که می توانم از خودم داشته باشم؛ پریشان اما واقعی... چند روز پیش داشتم مصاحبه ای از محسن نامجو را می خواندم؛ می گفت دیگر صبحانه م سیگار و چایی نیست! راست می گفت! حالا آب زیر پوستش رفته و پروار شده... طعم زندگی به سامان زیر دندانش رفته... حالا لابد صبح ها کورن فلکس می زند به بدن! البته که این ها چیزهای خوبی است! اما مشکل این جاست که از همان وقتی که دیگر صبحانه اش سیگار و چایی نیست، دقیقأ از همان وقت موسیقی اش از دست رفته است و بود و نبودش فرقی نمی کند... هر بازی ای قاعده ی خودش را دارد... نراد با قوانین شطرنج بازی نمی کند! مثل این این که مولانا می گفت؛ غرق حق نمی خواهد که باشد غرق تر! این طوری جور درنمی آید! یکی از رذیلانه ترین احساساتی که در خودم پیدا می کنم این است که گذشته ی عصیان گر خودم را انکار کنم! در زندگی هیچ چیز بدتر از میان مایگی نیست! نمی گویم نباید مثل پادشاه زندگی کرد... اتفاقأ چرا، اما پادشاهی که ملکش همه ی جاده های جهان است...
این دقیق ترین تصوری است که می توانم از خودم داشته باشم؛ پریشان اما واقعی... چند روز پیش داشتم مصاحبه ای از محسن نامجو را می خواندم؛ می گفت دیگر صبحانه م سیگار و چایی نیست! راست می گفت! حالا آب زیر پوستش رفته و پروار شده... طعم زندگی به سامان زیر دندانش رفته... حالا لابد صبح ها کورن فلکس می زند به بدن! البته که این ها چیزهای خوبی است! اما مشکل این جاست که از همان وقتی که دیگر صبحانه اش سیگار و چایی نیست، دقیقأ از همان وقت موسیقی اش از دست رفته است و بود و نبودش فرقی نمی کند... هر بازی ای قاعده ی خودش را دارد... نراد با قوانین شطرنج بازی نمی کند! مثل این این که مولانا می گفت؛ غرق حق نمی خواهد که باشد غرق تر! این طوری جور درنمی آید! یکی از رذیلانه ترین احساساتی که در خودم پیدا می کنم این است که گذشته ی عصیان گر خودم را انکار کنم! در زندگی هیچ چیز بدتر از میان مایگی نیست! نمی گویم نباید مثل پادشاه زندگی کرد... اتفاقأ چرا، اما پادشاهی که ملکش همه ی جاده های جهان است...
۹۵/۰۹/۳۰