بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ب.ظ

چند سال پیش احساس می کردم در تحلیل شخصیت دست و بالم بسته است... آن چه در آدم ها پیدا می کردم مثل جزایر از هم دور افتاده ای بود که به هم وصل نمی شد، یا مثل قطعات پازلی که مرتب بود اما با فاصله و دور از هم چیده شده بود... برای رفع این مشکل یک بازی پیدا کردم؛ به مدت بیش از دو سال، تمام روزهایی که هوا خوب بود، بعد از پیاده روی عصرگاهی، می نشستم لب دیواره ی سنگی کنار رودخانه و به آدم هایی که برای گردش آن جا می آمدند نگاه می کردم و یکی را از میان شان انتخاب... دقیق می شدم به رفتارش و نسبتش با آدم ها و پیرامونش... بعد از یکی دو ساعت آن قدر که من از او می دانستم، بعید بود خودش از خودش بداند!
یکی از تکنیک هایی که می دیدم برای درک شخصیت آدم ها بسیار راه گشاست، نگاه و رفتاری بود که دیگران نسبت به یک شخصیت داشتند... این طور تصور کنید که اگر من همواره رفتارx را از خودم بروز بدهم، اطرافیان یاد می گیرند که به عنوان واکنش رفتار y را به عنوان واکنش به من نشان دهند...
بر همین قاعده دیدن عکس های یک نفر ، می تواند از شخصیت او و مهم تر از آن، نگاهی که اطرافیانش به او دارند، رازگشایی کند... آن چه دیگران اعم از خانواده و دوستان در ما می بینند لزومأ آن شناختی نیست که ما از خود داریم... مقاومت درونی ای که در هنگام گرفتن این جور عکس ها در فرد پدید می آید یکی دیگر از تکنیک های درک شخصیت آدم هاست... عکس سلفی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ عکس های سلفی که در جمع خانوادگی گرفته می شوند با سلفی هایی که در تنهایی گرفته می شوند، ساختار معنایی کاملا متفاوتی دارند...
تکمله ی این حرف را می خواهم از نگاه بیرونی و شناخت دیگری، به خود و درون متوجه کنم؛ به عکس هایی که دیگران از شما می گیرند دقت کنید... اول که این عکس ها نشانی از شناختی است که آن ها از شما دارند و شما را در آن الگو می خواهند و دوست دارند... دوم این که این عکس ها نوع ارتباط دنیای درون و بیرون ماست...

۹۵/۰۹/۲۶
حمیدرضا منایی

درباره ی داستان

عکس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی