بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ

اول ؛ یک نویسنده برای رمانی دویست و پنجاه صفحه ای چیزی در حدود دو سال وقت می گذارد ... اگر 1100 جلد از کتابش چاپ شود و قیمت هر جلد 20.000 تومان باشد و از این مبلغ 15% حق تالیف بگیرد ، می شود 3.300.000 تومان ... اگر این مبلغ را تقسیم بر تعداد روزهای دو سال کنیم ، تقریبا برای هر روز می شود چیزی در حدود 45.000 تومان ، یعنی از حقوق یک کارگر روزمزد کم تر ...
رقم 245.000.000 تومان مدیر عامل بانک رفاه را که تقسیم بر تعداد روزهای یک ماه کنیم می شود روزی 8.466.000 تومان تقریبا ... این مدیر روزهای پنج شنبه و جمعه دارد که هشت روز کاری را کم می کند ، حالا بماند قصه ی روزهای تعطیل مذهبی و عید نوروز و شبیه این ها که اگر حساب شان کنیم حقوق روزانه ی این جناب در حدود روزی 12.700.000 تومان می شود ...
دوم ؛ باید که نخبگی در جامعه ارزش و اعتبار داشته باشد ... به هیچ عنوان معتقد نیستم که همه ی آدم ها در یک سطح اند و به تبع آن باید که حقوق مساوی دریافت کنند ... آن کس که کاری کلان می کند و در جامعه یا نظام اقتصادی بازدهی کلان دارد باید از مواهب فکر و کارش بهره ببرد و با بهترین امکانات ممکن زندگی کند ... هر چه در یک جامعه ارزش نخبگی بیش تر باشد به همان میزان جامعه به عدالت نزدیک تر است ...
سوم ؛ سئوال این است : کدام یک از ما توانایی داریم سر کاری برویم ، مثلا جای مدیر عامل بانک رفاه باشیم و بگوییم چنین حقوق و مزایایی را نمی خواهیم !؟ این جا اشتباه فردی در غالب زیاده خواهی و حرص و یا استتفاده از رانت ، کم ترین و بی اهمیت ترین اشتباه ممکن است ... مقصر اصلی نظامی است که جایگاه نخبگان و پخمگان جامعه را عوض می کند ... نگاه کنید به کارکرد و دستاورد بانک ها ؛ با وجود همه ی دلالی هایی که در عرصه ی مسکن و دلار می کنند ، با وجود سود 28% که از مردم می گیرند ( می گرفتند ) ، همه ورشکسته و زیان ده اند ... آن چه در واقع امر درباره ی این حقوق های کلان اتفاق می افتد ، برداشتن شأن نخبگی و به لجن کشیدن اصالت تمایز و تفکر است ... در عریان ترین و وقیحانه ترین شکل ممکن این پیام منتقل می شود که نخبگی در ایران به اندازه ی مشتی پشم ارزش ندارد ...


۹۵/۰۴/۱۳
حمیدرضا منایی

روز نوشت 95

نظرات (۲)

واقعا تاسف برانگیزه
انقدر "سخن رنج" مگو! اینجا همش شده دانشکده علوم اجتماعی و اقتصاد! ما دلمون برای داستان های "اجاق گاز مادر جون" و "آدامس جویده مهرگان" و زندگی واره ها تنگ شده . 
وبلاگ را با چیز های بسیار ساده پر باید کرد:) 
پاسخ:
نمی گذارند که ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی