بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ب.ظ

قضیه ای اخلاقی طرح می کنم با فرض های مختلف ... دوستان و خوانندگان احتمالی این متن ، عنایت بفرمایند برای جواب و طرح نقطه نظر شخصی ...
اما اصل قضیه ؛ تصور کنید شما با یکی از عزیزان تان ( مثلا فرزند یا مادر ) و شخصی غریبه ، از طنابی که در آستانه ی پاره شدن است ، بر لب دره ای آویزان مانده اید ...
فرض اول ؛ شما و فرزندتان قسمت بالای طناب را گرفته اید و غریبه زیر پای شماست ... نمی دانید اگر طناب را پاره کنید و غریبه به ته دره سقوط کند نجات خواهید یافت یا خیر ... در واقع امکانی 50-50 برای زنده ماندن وجود خواهد داشت ... آیا طنابی را که غریبه بدان آویخته پاره می کنید !؟

فرض دوم ؛ غریبه در قسمت بالای طناب قرار دارد و شما و فرزندتان به ترتیب در قسمت های پایینی ... 90%حدس می زنید اگر طناب فرزندتان را ببرید ، وزن اضافه مهار می شود  ... اما 10% امکان دارد که با وجود فرزند طناب پاره نشود ... آیا طناب فرزندتان را پاره می کنید !؟

فرض سوم ؛ به ترتیب اول شما بعد غریبه و بعدتر فرزندتان به طناب آویخته اید ... 99% امکان دارد با بریدن طناب از زیر پای خود و سقوط غریبه و فرزندتان نجات پیدا کنید ... آیا طناب را می برید !؟

فرض چهارم : شما و فرزندتان در قسمت بالای طناب اید و غریبه در انتها ... 95% امکان دارد که با قطع کردن طناب غریبه ، نجات یابید اما 5% احتمال دارد که نیروی نجات از راه برسد و هر سه نجات پیدا کنید ... آیا طناب را می برید !؟


۹۵/۰۳/۲۵
حمیدرضا منایی

درباره ی انسان

نظرات (۴)

سلام
چندروز به این موضوع فکرکردم .
دراین شرایط دو مدل شاید بشود نظر داد .
خیلی ایده آلیستی / خیلی واقع گرایانه.
باز ازنظرم آدمها دو رفتار متفاوت ازخود نشان خواهند داد :
1- به طور غریزی و در آن چالش تصمیم گیری سخت درصدد نجات خود وعزیزان برخواهند آمد .
2- به طور ایده آلیستی و قهرمانانه دران شرایط به این فکرخواهند کرد و تصمیم خواهند گرفت که هرسه را در شرایط بهتر و نزدیک به نجات ، حفظ کنند .
حالا باید دید که چطور میتوانیم تصمیم بگیریم .
خود من اگر بودم حتما غریبه را در شرایطی که بودنش احتمال نجات ما را کمرنگتر میکرد حذف میکردم .
پاسخ:
سلام
در این شکل که قضیه را طرح کردم در نظر گرفتن درصد احتمالات برای راه حل و جواب بسیار مهم است...

بله . متوجه شدم .
اما باز هم جواب دادن سخت است .
فرض اول خیر .
فرض دوم خیر.
فرض سوم خیر
فرض چهارم با نهایت ناراحتی بله . طناب را پاره میکنم .
عجب چالش راه انداختید .
پاسخ:
همه با این چالش از صبح تا شب درگیریم منتهی در موقعیت ها و اشکال دیگر ... آن چه گفتم طرحی نه چندان غلو شده از جامعه است ...
اما این قضیه طرف مقابلی هم داشت که باید دیده می شد ، این که همیشه چاقو برای بریدن طناب دست من نیست و چه بسا غریبه ی اویخته از طناب من و تو باشیم و دیگری است که تصمیم می گیرد ببرد یا نه !
بله . همینطوره .
شاید برای همین موقع تصمیم گیری به جای طرف مقابل هم فکرکردم .
یک سوال داشتم .
برداشتتون رو از این بیت برام می نویسید:
چه گویم چه دانم که این داستان فزونست ازحدد وامکان ما
چگونه زنم دم که هر دم به دم پریشان ترست این پریشان ما
پاسخ:
زبان فارسی زبان متعینی نیست ... مثلا وقتی در شعر حافظ می خوانی می یا زلف ، دقیقأ نمی دانی از چه دارد حرف می زند و باب تفسیر و تأویل باز است ... این ویژگی بسیار شبیه زبانی است که در ادیان به کار می رود ؛ چند بعدی و چند پهلو ، با قابلیت تفسیر و تأویل بسیار زیاد ... نکته ی دیگری که می شود گفت موضع لاادری گری بسیاری از سخنوران پارسی گوست ؛ این که ما نمی دانیم و نخواهیم فهمید و به تبع آن ، آن چه گفته می شود در موقیعت بهت و پریشانی است ...
بیتی که آوردی دارای همین دو ویژگی است که البته تنها بیت موجود هم نیست ... بسیاری از ابیات دیگر در زبان فارسی وجود دارد که از دو ویژگی بالا استفاده کرده و در لایه ای دیگر به ساختاری پارادوکسیکل رسیده است که خب طبیعی است بعد زیبایی شناسی اثر را بالا می برد ، چیزی مثل این ؛
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
مورد دیگری که یادم هست از قول نورالدین چهار دهی است ؛ و سید ابوالقاسم دبیر سیاقی که در عتبات در مقبره ی حربن زیاد یک اربعین جهت تسخیر شمس نشست و دعوی خدایی کرد و این بحر طویل از وی می باشد : فلان شبی فلان پسر فلان کلاه را به سر فلان لباس را ببر فلانه چون را به کف آمد از فلانه کو رسید  تا فلانه در فلان کس  به او گفت ای فلان ...
به دو مورد بالا می شود بازی های کلامی را هم اضافه کرد ...
۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۰ سلام اصلی
اونم...خب فکر کنید یه نفر بهتون پیامک بزنه بگه خوابتون دیدم و خوب نبود و مراقب خودتون باشید و حالا صدقه هم بدید . 
شما بجای هر حرفی این بیتو بنویسید . 
حالا منظور شما ازین بیت چی هست؟
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی