.
شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ب.ظ
امروز نمایشگاه کتاب بودم ... حقیقتش اگر به خودم بود ، به دلیل دوری راه نمی رفتم ... دوستی همت کرد و بهانه شد برای رفتن ... نمایشگاه را وسط بیابان ساخته اند ، تقریبأ برهوت محض است و آفتاب آدم را جزغاله می کند ... سالن کتاب های کودک ، بیش تر شبیه سونای بخار بود ؛ دم کرده و گرم ... اما سالن ناشران عمومی خوب بود ؛ خنک و بسیار بزرگ ... بهترین اتفاقش این بود که تمام ناشران را همان جا جمع کرده اند و به راحتی می شد هر ناشری را پیدا کرد ... اما جدای از بعد سخت افزاری قضیه آن چه در واقع امر اتفاق افتاد ، هیچ بود ... مسأله این است که چه تعداد از این ناشران یا کتاب ها اگر نمی بود در فضای فرهنگی کشور کمبودی پیش می آمد !؟ نود و نه درصد کتاب ها بود و نبودشان علی السویه است ... بیش تر نشرها هنوز به دنبال چاپ آثار کلاسیک های زبان فارسی اند ، آن هم فقط کسانی مثل سعدی و مولانا و ... تقریبأ تمام غرفه ها دیوان حافظ می فروشند ... یا در میان نوسراها ؛ فروغ فرخزاد ... عنوان رمان ها هم چه در حوزه ی تألیف یا ترجمه تقریبا همه تکراری است ... این بلبشو و ویرانی در حوزه ی نشر را در مراجعین نمایشگاه هم می توان دید ؛ هر سال آمار می دهند که چند میلیون نفر از نمایشگاه دیدن کردند ! خوب که به جمعیت مراجعه کننده دقیق می شوی انبوه بچه مدرسه ای ها را می بینی و گروه های زن و مردی که احیانآ از طرف مسجد محل اعزام شده اند ! در بعد سیاست گذاری هم وضع خراب تر از این حرف هاست ؛ حسن روحانی به عنوان رییس جمهور می گوید کار نشر و ممیزی را باید به گروه هایی از خود ناشران و نویسندگان واگذار کرد ... اما وزیر ارشاد از برخورد قهری و جمع آوری بسیاری از آثار در روزهای نخستین نمایشگاه خبر می دهد و معاون فرهنگی اش می گوید چاپ آثار در فضای مجازی غیر قانونی است !
از همه ی این حرف ها نتیجه می گیرم آن چه چنین سیستم عریض و طویلی به نام نمایشگاه را هر سال برقرار می کند ، پول نفت است که بی حساب و کتاب خرج بزک دوزکی می شود بی آن که اندک تأثیری در عرصه ی فرهنگ داشته باشد ... چرا که اگر تأثیر می داشت تیراژ کتاب ها به 500 جلد نزول نمی کرد ...
۹۵/۰۲/۱۸
هزینه رفت وآمد و ماندن و بن کتاب را با تعدادکتابی که میشد خریدرا حساب کردم دیدم نیایم و همینجا کتاب بخرم بهتراست .
بقول شما هم چقدر دیوان سعدی و حافظ و درمان با قرآن و تغذیه و ...
رفتم کتابخانه فرهنگ و ارشاد اینجا ، دیدم رمانها را به معنای کلمه ریختند کنار انبار کتب کمک درسی و تست و ... دلم گرفت . البته چیز دندان گیری هم نداشت .
گاهی تعمدی میبینم نسبت به بی توجهی به کتاب .
پ ن : دلم میخواست حافظه ام را پاک میکردم و دوباره مینشستم به خواندن بعضی رمانها ، . مثل گفتگویی درکاتدرال . سیمای زنی درمیان جمع . جان شیفته . مرگ کسب و کار من است . صدسال تنهایی . و ...