بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ب.ظ

از کی قرار شد همه چیز این قدر گنده باشد !؟ پرتقال ها ، سیب ها ، هلوها ، گیلاس ها ... لب ها و ممه ها و باقی قضایا را که دیگر نگو ! واقعأ چه اتفاقی افتاد که گندگی ملاک ارزش و زیبایی شد !؟ یادم است بچه که بودم و می رفتیم میوه فروشی ، صاحب مغازه یک پاکت کاغذی برمی داشت و به تناسب میوه درونش می ریخت ... اصلأ کیسه ی پلاستیکی جایی مصرف نمی شد ... کسی هم هول نمی زد برای میوه ی درشت تر ... نه این که فکر کنید دارم از قناعت طرفداری می کنم ، نه ! انسان زیاده خواه است و کاریش هم نمی شود کرد ... مشکل من تناسب از دست رفته است ؛ سیب و پرتقال ها شده اندازه هندوانه ! طرف یک بند انگشت صورت دارد و به قاعده ی یک کف دست ، لب ! باز هم اشتباه نکنید ، اصلا نمی گویم تنوع بد است ، اتفاقا خیلی هم خوب است ولی آخر یک چیز باید به آدم بیاید ! مثل این است که یک نفر بگوید من برای تنوع سر خودم را می برم ! خب ، در این صورت اصل صورت مساله پاک می شود ! چه طور می شود که مردم یک کشور از صبح تا به شب دنبال میوه ی درشت و انواع درشت کننده ها می گردند !؟ می دانم که انسان یعنی نهاد ناآرام ، اما شک ندارم که این ها مال نهاد ناآرام نیست ... عصیان انسان اگر با آگاهی همراه نباشد که عصیان نیست ، عین نادانی است ... فکر کنید کسی این همه تنوع می دهد برای لذت بردن از زندگی در صورتی که همه ی این ها از بین برنده ی زندگی اند ... کسی که حرص می زند برای پرتقال درشت نمی داند ( یا می داند ) که این همه اش کود شیمیایی است ! درست که درشت است و چشم را می گیرد ، اما چهار تایش را که بخوری ، مردی !

۹۵/۰۲/۰۷
حمیدرضا منایی

روز نوشت 95

نظرات (۲)

از وقتی که القاب بزرگترشد و آدمهای معمولی یا حتی آدمهای خوب را بت کردیم.
من بیخبر از اتفاقات اطراف رفتم اینستاگرام ،این بزرگی لب و باقی قضایا راکه دیدم فکر کردم طنز و شوخی ست بعد ازآن طرف آقایون با ابروی قیطان گره ای و لب پروتز و باقی قضایا راهم که دیدم خنده م تمام شد و فهمیدم قضیه خیلی جدی ست.
خیلی دوست دارم بدانم معیارشان از زیبایی چیست و اصلا چطور فکر می کنند و چطور به دنیا نگاه می کنند .
در راستای حرف آخرتان این طور آدمها بزبان مادریم ضرب المثلی دارند که «آتین اولمقی آرپادان اولسون»
پاسخ:
این بی تناسبی تمام شئون زندگی را در بر گرفته و فقط منحصر به درشتی های ظاهری نیست ...
ترجمه ی ضرب المثل را هم بنویس ...
یکبار ترجمه رافرستادم انگار نرسید .
ترجمه : مرگ اسب از خوردن زیاد جو باشد . 
فکر کنم معنی مستتر را خودتان گرفتید ‌.
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی