بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

داشتم فکر می کردم به این که آیا زیبایی می تواند زیر بنای انجام عمل اخلاقی باشد مثلأ آن گونه که وجدان یا خدا از انجام عمل اخلاقی پشتیبانی می کنند ؟ بعد به این رسیدم که کدام زیبایی منظور است ، زیبایی ذهنی یا زیبایی عینی ؟ بعد فکر کردم وقتی زندگی سیری است از رسیدن به زیبایی و فروپاشی آن ، آن وقت چه اتفاقی برای آن گزاره ی اخلاقی که زیربنایش زیبایی است ، می افتد ؟ بعد رسیدم به این نکته که آیا اصولأ ما توان دیدن و درک زیبایی را داریم ؟ دقیق تر بگویم ، آیا انسان توانایی دارد در برابر زیبایی محض قرار بگیرد و درکش کند !؟ و در پی درک آن زیبایی محض ، هستی انسان فرو نپاشد !؟
داشتم به شواهد فکر می کردم که درگیر خانه تکانی شدم ! ناگهان همه چیز از سرم پرید ! جدی ترین سئوالی که در سرم می چیرخید این بود که در ترکیب خانه تکانی ، تکاندن معطوف به خانه است ، یعنی ما خانه را می تکانیم یا برعکس ، این خانه است که ما را می تکاند !؟ خیلی هم سریع نتیجه گرفتم که این خانه است که ما را می تکاند ! بعد همین فکر هم از سرم پرید ! می توانستم بنشینم و مزخرف ترین سریال های تلویزیون ایران را تماشا کنم ! یعنی چنین معجزاتی دارد کار خانه ! بزرگ ترین و جدی ترین سئوال ها و مسائل فکری را تبدیل به هوا می کند ! در حال حاضر دارم به این فکر می کنم که آیا بین کار خانه و و فکر نکردن و دیدن سریال های آبکی ارتباطی هست !؟ و اگر ارتباطی هست ، ارتباط شان چه جوری و در چه حدی است !؟

۹۴/۱۲/۲۴
حمیدرضا منایی

تدبیر منزل

نظرات (۳)

قشنگ یه پروپوزال تصویب شده بودا :))))

 عنوانش مثلا می تونست باشه "زیبایی شناسی از منظر شمسی خانم" !

سه تا هم آی اس آی از توش در میومد .


+ بعد بوقی خندیدم . مرسی :)))))))

پاسخ:
من جدی گفتم ولی چه خوب که خندیدی ! (:

وارد ایمیلم نمی توانم بشوم .

میروم قسمت بازیابی رمز ، می رسم یکجایی که از من می خواهد ثابت کنم ربات نیستم!

می خندم که یاهو جان. شرمنده ام اما مدتهاست که به آدمها نتوانستم ثابت کنم ربات نیستم ، حالا به شما چطور حالی کنم موضوع را؟

سه پایه نقاشیم خراب شده و جایی که تابلو را میگذارم رویش لق میزند و در ارتفاع مورد نظر بوم را نگه نمی دارد. برای عید میخواهم یک سه پایه ، چند قلم موی گرد ، تخته شاسی برای طراحی سایز بزرگ ...فعلا همینهارا عیدی بدهم به خودم .

تابلوی گنجشکم همه چیزش کامل شده الا گنجشکش! یکبار کشیدم و پاکش کردم .

صاحب تابلو که خواهر فقه وحقوق خوانده ام باشد و هنوز رنگ و بوم نخریده شده صاحب اثر ، نظر میدهد که به جای کشتزار سبز یک گندمزار بکش ، زردِ زرد ... سبز می شود زرد .

فکرمیکنم که نقاشهای قدیم چه حرصی می خوردند که صاحب تابلو می آمده و نظر می داده که اینجا را عوض کن ، آنجا راعوض کن . حالا ما که مشق عشق میکنیم .

جناب سریع القلم نوشته که امسال پنج قول به خودش داده :

1- بیشتر سوال بپرسد تا قبول کند .

2- 10 درصد درمصرف آب و برق و گاز مصرفی صرفه جویی کند .

3- شعاع شمس دکتر دینانی را بخواند .

4 - با دونفر بهتر ازخودش معاشرت داشته باشد .

5 می را هم یادم نیست و حوصله ندارم بروم بگردم .

 

فکر کردم که سوال زیاد پرسیدن ، وقتی جوابت ندهند به چه کارمی آید ؟

درباره دومی هم که همیشه درحال صرفه جویی هستم .

شعاع شمس را هم همراه با سه پایه و غیره میخرم .

بعد دوباره آهم گرفت که ، اگر ایشان که با آنها نشست و برخاست می کند و حالا بدنبال بهتَرتَرش است ،کارِ امثالِ من که زار است. یک نفر بهتر از خودم میشناسم که اصلا میلی به مصاحبت و معاشرت با من ندارد.

فعلا ازقولهای خوب ایشان کتابِ شعاع شمس  راستِ کارمان است و مصاحبت با گنجشکی که دارم بهش فکرمیکنم چطور روی شاخه شکسته بنشیند .

صدای بمبها و انفجارها می رساند که چهارشنبه سوری نزدیک است و عید بیخ گوشمان ،اما  آدم که دلش خوش نباشد ، میلادِ خودِ خدا هم برود دلش خوش نیست ، روز که آدم دلخوش نمی کند اتوماتیک وار.



سلام دیدم شما هم شهر آشوب دارید خواستم این یاداشت را هم بگذارم کنار نوشته شما .
درباب سریال آبکی و خانه تکانی بایدد بگویم در این جهان همه چیز به هم ربط دارند وقتی که خودشان بخواهند ربط داشته باشند!


پاسخ:
دنیا و زندگی عرصه ی رفتن هاست ... می رسی و می گذری ... به تو می رسند و می گذرند ... هیچ وقت نمی شود به کس دیگری متکی بود ، بهتر با بدترش به کنار ... دست کم من آن قدر خوش شانس نبودم که تکیه گاهی یا به زعم تو ، بهترترش را داشته باشم ... زمان هایی هم که امکان این اتفاق پیش می آید ، می بینم دیگر عادت نشست و برخاست با الگوی مورد نظر تو را از دست داده ام ... مسلم است که منجی ای در کار نیست و گریزگاهی جز درون وجود ندارد... بگذار به جای هر حرف دیگری یک کتاب به ات معرفی کنم ؛ کتاب دلواپسی / فرناندو پسوآ ... این کتاب به دلیل تجربه ی متفاوتی که از آن حرف می زند ، بسیار سخت خوان است ، ترجمه ی نه چندان دلچسب مرحوم جهانشاهی را هم به اش اضافه کن ... با این وجود به نظرم تجربه ی زیسته ات حالا به سطح این کتاب رسیده و می توانی باش ارتباط برقرار کنی ... بخوان که از نان شب واج تر است ...
http://s6.picofile.com/file/8243721600/Rem_Losing_My_Religion_MP3in_Biz.mp3.html
گوش کنید :)
پاسخ:
خوب بود ... ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی