بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۰۵ ق.ظ

نمی خواستم راجع به برجام بنویسم ... حتی یک بار تصمیم گرفتم به جایش از پیش غذای ماست و لبوی زنجبیلی بنویسم که چیز بسیار خوش مزه ای است با طعمی نو و شگفت انگیز ... حتی ترجیح دادم و می دهم به آفتاب روزهای زمستان نگاه کنم و گوش سپارم به حرکت سحر انگیز پنجه های فابریتزیو پاترلینی روی کلاویه ها ... ... این سرزمین به چنان مجموعه ای از بلاها درافتاده که کم شدن یکی ، که اتفاقأ بی اهمیت ترین شان هم هست ، چیزی از وضع اسفناک ما کم نمی کند ... گیریم که این یکی درست شد ، با آلودگی هوا چه کنیم ؟ با خشک سالی که تا سال های نه چندان دور دیگر ایران را غیر قابل سکونت می کند ، چه کنیم ؟ این ها به کنار ، با دروغ و بی رحمی نسبت به هم نوع که جامعه را فرا گرفته چه کنیم !؟ چند روز پیش جلوی مدرسه منتظر مهرگان بودم که بیاید ... بچه ها تعطیل شده بودند و توی سر و کله ی هم می کوبیدند ... آن وسط یکی شان با صورت و خیلی محکم خورد زمین ، توی پیاده رو ... جوری که توان بلند شدن نداشت ... از میان کسانی که دنبال فرزندان شان آمده بودند ، حتی یک نفر جلو نرفت که آن بچه را از زمین بلند کند و ببیند چه بلایی سر پسرک آمده است ... این ها نشان دهنده ی اوج زوال و انحطاط یک جامعه است ... این ها درد بی درمان است برای جامعه ای که از شدت مصرف گرایی و شوق به آن به حال بی هوشی رسیده است ، برای مردمی که می روند پشت در کی اف سی تقلبی صف می کشند تا غذای کارگری آمریکایی بخورند ... دعای کوروش بود به گمانم که می گفت : خدایا این سرزمین را از شر دشمن و دروغ و خشک سالی در امان نگه دار ! کجاست حالا که ناامیدانه بنشیند و دلش را به ماست و لبوی زنجبیلی و تماشای آفتاب زمستان خوش کند ؟

۹۴/۱۱/۰۳
حمیدرضا منایی

جامعه

نظرات (۲)

ُسلام
نگفتم مخملباف چرت گفته . گفتم ، بستگی دارد کی این حرف را زده .
قبل ازمخملباف هم زده اند این حرف را .
اما چرا نباید به وصال رسید و این فراق آتش عشق را الو میدهد ، شاید برای اینکه داستان ها و فیلمها و زندگیها وقتی رسید به بهترین نقطه اش ، باید تمام شود .
اصلا شاید قرمه سبزی چون بوش زیاد است فاتحه رابطه را میخواند !
ولی خودم فکرنمیکنم وصال عاملِ پایان عشق است .

پاسخ:
حرفت را از چند جهت می شود تحلیل کرد که لزوما با هم سازگار در نمی آیند ... اما بدیهی ترین معنایی که از آن درک می کنم پذیرفتن روزمرگی هاست و به روایت دیگر زندگی حداقلی ... غالب انسان ها همین کار را می کنند ، اما این با آن چه من گفتم فرق می کند ...

جریان سیال ذهن بودا!  از کجا تا به کجا رسید این پست!


+سوای مباحث دردناک اجتماعی، خدایی ماست و لبو با هر چاشنی ای ، دسر محسوب میشه ، نه پیش غذا ،  برادرم !

پاسخ:
عزیز جان هر نوع خوراکی که مواد گیاهی درش باشد باید پیش از غذای اصلی خورد چون غذاهای گیاهی زود هضم می شوند و غذاهای جانوری دیرتر ... در غیر این صورت غذای گیاهی تبدیل به شیره ی اسیدی می شود و غذای دیر هضم را فاسد می کند و پدر معده را در می آورد ... البته این را مخصوص شما گفتم ، از معده ی خودم دیگر چیزی باقی نمانده ! :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی