.
هر از گاهی تصاویری پخش می شود از ماشین هایی که حیوانی را با طناب به پشت ماشین بسته اند و روی زمین می کشند ... بی
رحمی هایی این چنین رذیلانه کم نیست ... تصاویر متعددی از دار زدن حیوانات
هر روز در فضای مجازی پخش می شود که شاید تنها گوشه ای از گستردگی این
اتفاق را نشان می دهد .... اما این بی رحمی هول ناک نسبت به حیوانات را
همین جا نگه دارید تا از سمت دیگری به مسأله برگردیم با این سئوال که اصولأ
آیا موجود زنده ای ( به غیر از دزدها ) در ایران هست که از تعرض و بی رحمی
در امان باشد !؟ من موردی سراغ ندارم ! فرقی همی نمی کند و زن و مرد و
کودک و پیر و جوان و انسان و حیوان هم ندارد ... ساده ترین و قابل فهم ترین
مثالی که من همیشه می زنم برای این مورد ، رد شدن از خط عابر پیاده است
... راننده زن باشد یا مرد فرقی نمی کند ، وقتی می بیند کسی می خواهد از خط
کشی بگذرد ، پا روی گاز می گذارد تا زودتر از عابر پیاده از خط کشی رد شود
! اگر هم احساس کند که مصر به گذشتن از خط عابر هستی ، بیش تر گاز می دهد و
چنان از کنارت می گذرد که بادش در جا آدم را تکان می دهد و اگر هم بدشانس
باشی که دیگر حسابت با کرام الکاتبین است و باید خرده استخوان هایت را از
کف آسفالت جمع کنند ! دیگر هر کس خود حدیث مفصل بخواند از این مجمل ... من
بارها با دوستانی که دغدغه های فمنیستی دارند این مسأله را طرح کرده ام که
توسل به یک ویژگی جنسیتی ( مثل زن بودن ) یا قومیتی یا شبیه این ها هیچ
مشکلی را حل نخواهد کرد ... پیش از این که ما به دلایل صنفی و جنسیتی در
معرض بی رحمی قرار داشته باشیم ، این انسان بودن ماست که با خطر مواجه است
... یک کلام ؛ این جا انسان و انسانیت در بحران است ... اگر نیتی و تلاشی
برای مبارزه قرار است انجام گیرد فقط می باید معطوف به احقاق حق انسان باشد
که اگر حقی باز پس گرفته شود به نسبت آن ، مثل یک زنجیره ، تمام حلقه های
وابسته از آن حق بهره مند می شوند ... ما مردها در این جامعه از کودکی زیر
فشار سیستماتیک انواع بی رحمی و تضییع حقوق قرار داریم و به همین نسبت زن
های جامعه و به همین نسبت محیط زیست و به همین نسبت حیاط وحش ... من تا
وقتی که خوشحالی خودم را بخواهم ، هرگز خوشحال نخواهم بود چرا که هر آدمی
در نسبت با دیگران حضور و وجودش معنا پیدا می کند ... در مورد احقاق حق نیز
این چنین است ؛ من به عنوان یک مرد یا زن نمی توانم تنها به خودم فکر کنم و
حق خود را بخواهم ... زمانی در بستر جامعه به آرامش خواهم رسید که دیگران
اعم از زن مرد و کودک در آرامش و با حفظ کرامت انسانی زندگی کنند ...
در
این بی رحمی و شقاوت متراکم ، جان و حق هیچ موجود زنده ای در امان نیست
... جامعه به چنان آستانه ای از خشم رسیده که گویی آدم ها صرفآ به دنبال
زمینه ای برای بیرون ریختن و خالی کردن خشم خود می گردند ... نگاه کنید به
آمار بالای درگیری های فیزیکی و ضرب و جرح ... در چنین شرایطی اصلأ مهم
نیست که ما بخواهیم در آرامش زندگی کنیم چون امکانش وجود ندارد ... اگر تو
به دیگران حمله نکنی ، این دیگران اند که به تو حمله می کنند ... مورد خشم و
نفرت دیگران قرار گرفتن ( بی دلیل ، بی دلیل ، بی دلیل ) از جمله مسائلی
است که هر کدام از ما ناخواسته با آن کنار آمده ایم ...
برگردیم به
داستان حیوانات و آن چه به روز این موجودات می آورند ... امروز ، روز جهانی
حیات وحش است که برای ما چیزی جز اسم نیست ... ذره ای برای ما اهمیت ندارد
اگر همه ی حیوانات در این کشور از بین بروند ... چه اهمیتی دارد اگر یک بی
همه چیز برای ارضای خشم خود سگی یا روباهی را دار بزند یا با طناب روی
زمین بکشد تا جایی که لاشه ی حیوان روی آسفاست ساییده شود و از هم بپاشد
... این جا جان انسان بی ارزش ترین چیزهاست چه برسد به حیوانات ... ما
اشتباهی زنده ایم ...