.
آدم ها هم از بی پولی می ترسند هم از بیماری و هم از مرگ و البته از تنهایی بیش از همه ی موارد دیگر ... با این توصیف آدمی را تصور کنید که مدت ها تنها زیسته است و در موقعیتی قرار می گیرد که با کسی در ارتباط باشد ... در این گونه موارد توهم عاشق بودن و عشق برای کسی که از تنهایی درآمده حتمی است ... چون حضور دیگری در تقابل با تنهایی به شدت کفه ی با هم بودن را سنگین می کند ... انگیزه ی این با هم بودن هم به یقین نمی تواند چیزی مثل هوس باشد ، پس گزینه ی عشق انتخاب اول و آخر و از سر ناچاری است ... منتهی ذهن برای برای حفظ موجودیت و موقعیت یک پارچه ی خود ، تمام این مقدمات را که این با هم بودن عاشقانه نیست ، حذف می کند ... حتی وقتی شواهدی بر عدم عاشقی دیده می شود ، ذهن در کارکردی معکوس سعی به توجیه و تفسیری موافق موقعیت خود می کند ... این هنگامه ها یکی از نقاط آسیب پذیر جدی روحی است ... مراقب باشید و بی دلیل خود را زخمی نکنید ...