بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۲ ق.ظ


به نظر می رسد زبان عمر دارد یعنی چون موجودی انسانی زمانی به دنیا می آید و دوره ی نوزادی را می گذراند ، در دوره ی جوانی به قدرتمندی می رسد و و بعد دوره ی کهولت و ناتوانی است و بعد مرگ ... در مورد دلایل این نگاه هم بسیار می شود گفت و البته روشن است که این دلایل به تمامی از جمله ی قضایای ابطال ناپذیر خواهد بود و درستی و نادرستی آن علی السویه است چرا عمر و قدمت زمان فرآیندی طولانی و کلیت آن تجربه ناشدنی است و امکان احاطه بر آن برای تجربه وجود ندارد ... اما در این میان می توان به " جنس زبان " نیز در ارتباط با آن چه گفته شد توجه کرد ... یک رویکرد به زبان همین کلمات است که ما به واسطه اش با هم ارتباط برقرار می کنیم . رویکرد کلی تر ، زبانی است اعم از تفکر ، فرهنگ ، هنر و دیگر مفاهیمی این چنین ... در این شکل می توان ردی از ساختار اصلی زبان ، یعنی آن کلماتی که در بستر یک امر کلی شکل می گیرند پی گرفت و به "حال " اجمالی و ساحت یک زبان رسید ... 
زبان فارسی در برخورد با مفاهیم دنیای جدید به خصوص آن هایی که از وجهی زمینی و عینی برخوردارند توانا نیست ... اهل کلمه می دانند که هنگام نوشتن چه شکاف های عظیمی برای پیدا شدن یک کلمه برای یک مفهوم گاه به وجود می آید ... مفاهیمی که ما می بینیم و حتی باشان زندگی می کنیم و به درستی می شناسیم اما در فارسی کلمه ای مطابق با الگوی اصلی آن معنا نداریم ... برای مثال کلمه و مفهوم سکس ... در فارسی هیچ واژه ای که معادل این معنا باشد وجود ندارد ... حتی ترکیباتی مثل هم خوابگی ، هم بستری جوابگوی این معنا نیستند ... مورد دیگر دستگاه آیفون است ... همان وسیله ی برقی که در را باز می کند و ما معادلی در زبان فارسی برایش نداریم ... از این دست مفاهیم و واژگان در زبان فارسی کم نیست و بسیارند . اما در طرف دیگر ماجرا نظر به مفهومی دارم به نام  " حال زبان فارسی " ... ساحت زبان ما ، ساحت گفتن از واژگان جهان مدرن و علمی و ابژکتیو نیست و اقتضای چنین حال و احوالی را ندارد ... وقتی ما می خواهیم چنین کلماتی را بیان کنیم ، نظیر مجموعه ای از واژگان و ترکیب ها که در انگلیسی برای خرید رفتن( shoping ) وجود دارد ، با فضای تهی و زبانی نحیف روبه رو می شویم و به ناچار از زبان انگلیسی ( یا حتی فرانسه ) وام می گیریم . برعکس ، وقتی سراغ مفاهیمی چون می یا زلف یا آن معانی که سری در عالم خیال دارند می رویم، زبانی می بینیم فربه و پر ... این را می شود شأن تخیل گونه ی زبان فارسی دانست که از مفاهیم عینی دوری می کند و میل به ساحت خیال دارد ...


۹۴/۰۹/۰۷
حمیدرضا منایی

اندیشه

درباره ی ادبیات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی