.
سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ
زبان
بیش از آن که توانایی بیان داشته باشد میل به پوشیدگی دارد ... معنای هر
کلمه باز تولید معنا و کلمه ای دیگر است ... در این میان سلایق و گرایش های
فردی میزان ارزش دهی به یک کلمه و معناست که این هم بر ثبوت و صدق یک
معنای واحد در یک واژه منتهی نمی شود ... برای نمونه واژه ی خوشبختی یا
زندگی ، به هیچ رو معنایی یک سان نزد افهام بشر ندارد ... از طرف دیگر
انسان ها مقدار کمی از احساسات خویش را به قالب کلمات
درآورده اند ... بسیاری از احساسات انسانی قابل بیان شدن نیستند زیرا که
هنوز بشر واژه ای در بیان آن ها نیافته است ... کم نیستند آن دسته از
احساسات که به غریزه می شناسیم و در نهاد ما معنا دارند اما برای باز گفتن
آن ها هر کلمه ای را که به کار می بریم ، می بینیم از اصل حرف و معنا در
حال دور شدنیم ...
همه
ی این عوامل باعث می شود زبان هر چه بیش تر از تیررس فهم ما دور شود و در
لایه های عمیقتر و پیچیده تری از فهم متداول قرار بگیرد ...
اما
آن چه از دل این حرف ها می خواهم بیرون بیاورم مفهوم تنهایی است ... اگر
ما سه شکل تنهایی بشناسیم ، یعنی تنهایی بدن ، تنهایی روان و تنهایی زبان ،
این مورد اخیر عمیق ترین نوع تنهایی است ... تنهایی بدن و روان قابل درمان
است اما وقتی زبان تنها شد نمی توان امید انیس و مونس داشت ... زیرا آن
چنان که گفته شد ذات زبان بر پوشیدگی است و هر تلاشی برای گفتن ، صرفأ عمق
دادن به امر نایافتنی زبان است و شرحی پریشان از پریشانی ...