.
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ب.ظ
به
نظر می رسد عشق ( عاشقی ) و خودکشی از یک شیوه ی استدالالی ( قیاس )
استفاده می کنند ؛ در خودکشی یک شخص از روزهایی که گذشت به نتیجه ای در
زمان حال می رسد که همانا از میان بردن خویش است ، بی آن که روزهای آینده
را به عنوان امکان تغییری در مقدمه مد نظر قرار دهد ، روزهایی که هرکدام به
مثابه یک مقدمه می توانند باشند و در نهایت به نتیجه ای جز خودکشی منجر
شوند ... زیرا که با اضافه شدن هر مقدمه ای امکان تغییر در نتیجه وجود
خواهد داشت ... از دیگر سو عشق را هم می توان در همین چهار چوب قرار داد ؛
کسی که عاشق دیگری می شود و یک طرفه عمری را می گذراند ، راه را بر آن چه
قرار است بر او اتفاق بیفتد ، می بندد ... این هم به مثابه خودکشی است چرا
که بستن راه برمقدمات و نتیجه گیری از یک دوره در زندگی به معنای پشت کردن
به کلیت و تمامیت زندگی است و پیش از موعد تمام شدن ...
پانوشت
: عشق و خودکشی نسبت ها و قرابت های زیادی با هم دارند ... طرح این مختصر
صرفا برای ایجاد روایتی دگرگون از عشق در کنار دیگر روایت هاست و گرنه که ؛
هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل باشم از آن ...
* آیا کسی می داند چرا سطرها هایلایت می شوند !؟
* آیا کسی می داند چرا سطرها هایلایت می شوند !؟
۹۴/۰۹/۰۲