بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ق.ظ


نکته ی شگفت انگیزی در عرفان خراسانی و شیوه ی تفکر عرفای منسوب به آن وجود دارد که می توان آن را ایجاز در فرم و محتوا نامید ... اگر بگویم جایی دیگر ندیده ام اغراق نیست که این چنین فرم و محتوا به واسطه ی ایجاز به هم پیوسته باشند ... این ایجاز از روایات و تمثیل ها و اشعار شروع می شود و تا شکل و مجتوای عبادت ادامه پیدا می کند ... این جا نکته ای از دل این حرف در می آید ؛ عبادت ( ارتباط با هستی ) اینان عین شعر و قصه شان است و شعر و قصه شان عین عبادت ... در برابر این نگاه زهاد بغداد قرار دارند که به شرح و پرگویی گرایش دارند ... آثاری مثل رساله ی قشیری ، مرصادالعباذ یا حتی کیمیای سعادت و دیگر آثار برگرفته از همین رویگرد و نگاه هستند ، نگاهی که نشان دهنده ی شیوه ی زیست و عبادت آن هاست و نتایجی کاملا متفاوت از عدفان خراسانی به دنبال دارد ... به این دوبیتی از بایزید نگاه کنید ؛
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد / احسان تو را شمار نتوانم کرد 
گر بر تن من زبان شود هر مویی / یک شکر تو از هزار نتوانم کرد 
فشرده تر از این در شعر و عبادت ممکن نیست ... به روایتی دیگر بایزید عملا به سمت جا خالی کردن از عبادت مستقیم می رود و عدم امکان عبادت مستقیم را هدف قرار می دهد ( آن چنان که به عبارات مختلف به مسأله اشاره می کند ) ... این جا و در این شکل از فرم و محتوا سکوت عنصر اساسی است ... همان چیزی که راه را بر مخاطب برای گفت و گو با متن و تاویل باز نگه می دارد ... نمونه ی شاخص دیگر در این باب مقالات شمس است ، نمونه ای شگفت انگیز در ایجاز و و طرح قسمت بزرگی از متن در سایه و حاشیه ... و مولانا هم بر همین قرار ... 
به گمانم حکایتی باشد از بایزید در تذکرة الاولیاء ... عطار نقل می کند روزی بایزد مجلس وعظ داشت ... عده ی زیادی برای شنیدن جمع شدند آن قدر که برای آنان که از پشت می رسیدند جا نبود ... موذنی می رود سر منبر و صلا در می دهد هر کس هر کجا که هست قدمی پیش آید تا جا برای آنانی که می رسند باز شود ... در این هنگام بایزید برمی گردد و می رود ... همه تعجب می کنند ... می پرسند کجا؟ می گوید همه ی آن چه انبیاء و اولیا ء و اولی الامر می خواستند بگویند این موذن در یک جمله گفت !! ( نقل به مضمون )

۹۴/۰۸/۲۹
حمیدرضا منایی

اندیشه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی