.
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ق.ظ
اگر سکوت را از میان اصوات موسیقیایی برداریم هیچ نت و صدایی قابل تشخیص نیست ، پس موسیقی بیش تر از صداها وابسته به سکوت است ... با این نگاه می توان اصوات موسیقیایی را به دو دسته تقسیم کرد ؛ اول آن ها که به سکوت احترام می گذارند و دوم آن ها که به سکوت احترام نمی گذارند ...
موسیقی کلاسیک
در غرب و شرق نمونه ای است از این احترام به سکوت ... آن چنان که در بسیاری
از کارها می توان مکث های طولانی و سکوت را
شنید ، سکوت هایی که از هر صدایی معنادارترند و کارکردشان در ذهن و روان
از هر نوایی تأثیر گذارتر است و به جای گفتن مخاطب را دعوت به سپید خوانی
سایه ها می کند و باب تأویل و تفسیر متن موسیقیایی را باز ...
این نگاه را در طبیعت هم می توان پی گرفت ، برای نمونه مقایسه کنید میان دو صدای دریا ( یا رودخانه ) با جنگل ... اولی صدایی پیوسته و جاری و دومی صداهایی پراکنده ... اولی قوه ی قاهره ی متن تک صدا و دومی کلاژ خرده روایت ها ... خرده روایت هایی که سکوت عنصر سازنده شان است ...
اما ، دم صبح بود که پنجره را باز کردم ... امسال برای اولین بار صدای مرغ حق می آمد ... مدتی به صداش گوش می دادم و فکر می کردم به راز سحر این صدا ... به این که این قدرت شگفت انگیز از کجاست!؟
هر کس که صدای آوار این جغد را شنیده باشد می داند من از چه حرف می زنم ... صدایی دارد شبیه به یک ناله ی کوتاه و بعد سکوتی ممتد و بعد دوباره ناله ای کوتاه ... آن چنان که سکوت و صدا در ضرباهنگی مدام موتیف وار تکرار می شوند ...
آن چه در ابتدا گفتم برآمده از همین صدای مرغ حق بود ؛ صدایی که قدرت ساحرانه اش را از سکوت می گیرد ... انگار که سر ضرب قطعه ای می گوید و بعد در سکوت همه را حواله می کند به ذهن مخاطب ...
این نگاه را در طبیعت هم می توان پی گرفت ، برای نمونه مقایسه کنید میان دو صدای دریا ( یا رودخانه ) با جنگل ... اولی صدایی پیوسته و جاری و دومی صداهایی پراکنده ... اولی قوه ی قاهره ی متن تک صدا و دومی کلاژ خرده روایت ها ... خرده روایت هایی که سکوت عنصر سازنده شان است ...
اما ، دم صبح بود که پنجره را باز کردم ... امسال برای اولین بار صدای مرغ حق می آمد ... مدتی به صداش گوش می دادم و فکر می کردم به راز سحر این صدا ... به این که این قدرت شگفت انگیز از کجاست!؟
هر کس که صدای آوار این جغد را شنیده باشد می داند من از چه حرف می زنم ... صدایی دارد شبیه به یک ناله ی کوتاه و بعد سکوتی ممتد و بعد دوباره ناله ای کوتاه ... آن چنان که سکوت و صدا در ضرباهنگی مدام موتیف وار تکرار می شوند ...
آن چه در ابتدا گفتم برآمده از همین صدای مرغ حق بود ؛ صدایی که قدرت ساحرانه اش را از سکوت می گیرد ... انگار که سر ضرب قطعه ای می گوید و بعد در سکوت همه را حواله می کند به ذهن مخاطب ...
۹۴/۰۸/۲۷