بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ق.ظ

اگر سکوت را از میان اصوات موسیقیایی برداریم هیچ نت و صدایی قابل تشخیص نیست ، پس موسیقی بیش تر از صداها وابسته به سکوت است ... با این نگاه می توان اصوات موسیقیایی را به دو دسته تقسیم کرد ؛ اول آن ها که به سکوت احترام می گذارند و دوم آن ها که به سکوت احترام نمی گذارند ...

موسیقی کلاسیک در غرب و شرق نمونه ای است از این احترام به سکوت ... آن چنان که در بسیاری از کارها می توان مکث های طولانی و سکوت را شنید ، سکوت هایی که از هر صدایی معنادارترند و کارکردشان در ذهن و روان از هر نوایی تأثیر گذارتر است و به جای گفتن مخاطب را دعوت به سپید خوانی سایه ها می کند و باب تأویل و تفسیر متن موسیقیایی را باز ...
این نگاه را در طبیعت هم می توان پی گرفت ، برای نمونه مقایسه کنید میان دو صدای دریا ( یا رودخانه ) با جنگل ... اولی صدایی پیوسته و جاری و دومی صداهایی پراکنده ... اولی قوه ی قاهره ی متن تک صدا و دومی کلاژ خرده روایت ها ... خرده روایت هایی که سکوت عنصر سازنده شان است ...
اما ، دم صبح بود که پنجره را باز کردم ... امسال برای اولین بار صدای مرغ حق می آمد ... مدتی به صداش گوش می دادم و فکر می کردم به راز سحر این صدا ... به این که این قدرت شگفت انگیز از کجاست!؟
هر کس که صدای آوار این جغد را شنیده باشد می داند من از چه حرف می زنم ... صدایی دارد شبیه به یک ناله ی کوتاه و بعد سکوتی ممتد و بعد دوباره ناله ای کوتاه ... آن چنان که سکوت و صدا در ضرباهنگی مدام موتیف وار تکرار می شوند ...
آن چه در ابتدا گفتم برآمده از همین صدای مرغ حق بود ؛ صدایی که قدرت ساحرانه اش را از سکوت می گیرد ... انگار که سر ضرب قطعه ای می گوید و بعد در سکوت همه را حواله می کند به ذهن مخاطب ...

۹۴/۰۸/۲۷
حمیدرضا منایی

درباره ی موسیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی