.
من فیلم آرگو را ندیده ام اما نقدهای زیادی خواندم درباره ی عدم استحقاق این فیلم برای بردن جایزه ی اسکار ...
این
جا می خواهم به جای پرداختن به این فیلم ، داستان را از جای دیگر شروع کنم
؛ سال گذشته جایزه ی صلح نوبل را اوباما گرفت و امسال جایزه را به اتحادیه
ی اروپا دادند ... با نگاهی سطحی می توان این جایزه ها را محصول لابی ها و
نان به خودی قرض دادن دانست و هم از اهمیت جایزه و جایزه گیرنده کاست ...
دلایل هم کم نیست البته ؛ مگر اوباما کم درگیر جنگ های بین المللی شده ...
مگر کم آدم در این جنگ ها جان باخته اند !؟ برویم جلوتر از این ؛ هر گلوله
ای که در آمریکا شلیک می شود و جان کسی گرفته می شود اوباما در آن نقش دارد
، چرا که حاضر به طرح لایحه ی غیر مجاز بودن حمل سلاح گرم نیست ...
از
آن طرف اتحادیه ی اروپا شریک همه ی جنگ های بین المللی است ... هر کجای
دنیا خبری می شود همین اتحادیه اروپا به واسطه ی ناتو یا مستقل ، در آ ن جا
نیرو پیاده می کند و یک سر ماجرا می شود ...
این بحر طویل دلایل عدم
لیاقت جایزه گیرندگان این چنینی ، پایان ندارد و می شود زیاد گفت ... اما
این جا ضرورت دارد مسأله در مقیاسی بزرگ تر ببینیم ؛
تاریخ به دو
پارادایم کلان دوره ی مدرن ، یعنی مارکسیسم - کمونیسم و امپریالیسم ، فرصت
داد تا توان و کاکردهای خود را در معرض آزمایش قرار دهند ... از میان این
دو ، اولی برای حفظ بقای خود متوسل به کشیدن دیوار شد و قتل و شکنجه ی
گسترده ی تمام دگراندیشان و منتقدان و مخالفان ... از فضای سیاه بلوک شرق
داستان ها آن چنان زیاد است که گاه به افسانه ها شبیه می شود ... در دیگر
سو و در جهان غرب هم کم نبود جنایت و ویران گری ... جنگ ویتنام ، جنگ های
اروپاییان در آسیا و آفریقا ، یا آن چه ما ایرانیان با گوشت و پوست خود
آنرا می شناسیم ، یعنی کودتای 26 مرداد و الی غیره ...
اما آن چه تفاوت
این دو جهان بود نوع برخورد این ها با مفهوم آزادی بود ... هر چه بلوک شرق
به سمت محصور کردن شهروندانش می رفت و نقدها را بر نمی تافت، غربی ها به
عکس آن راه ( حتی در ظاهر ) می رفتند و دگر اندیشان را از سراسر دنیا در
خود جمع می کردند و پناه می دادند ... نگاه کنید به حرکت های اجتماعی و
منتقدان هر بلوک ... تمام منتقدان شرقی فرار می کردند به جهان غرب ولی به
ندرت ( شاید هیچ ) منتقد غربی به شرق نگریخت ... جهان غرب خواسته یا
ناخواسته خود را در معرض نقد مدام نگه داشت و این همان چیزی بود که به
فربهی این جهان انجامید در برابر بلوک شرق که محکوم به فروپاشی و زوال شد
...
حالا با این رویکرد جهان غرب تنها پارادایم کلانی است که باقی
مانده و مهم تر از آن پارادایمی قدرتمند است که از آزادی ( حتی به ظاهر )
دفاع می کند ... سخت نیست فهمیدن ای که اگر این دفاع و فشار نباشد در
بسیاری از کشورهای استبدادی در همین شرق که ما زندگی می کنیم ، رودهایی از
خون به راه می افتد ...
با همین نگاه بر می گردم به سمت جایزه های
اوباما و اتحادیه ی اروپا و حالا آرگوی بن افلک ... آن نگاهی که در جایزه
گرفتن این ها مستتر می ماند همین است ... نگاه و دفاع این ها از مفهومی به
نام آزادی است، همان نکته ای که شش هزار آدم آکادمی اسکار را برای دادن
جایزه متفق القول می کند ، هر چند این آزادی طعمی غربی داشته باشد و با
سلیقه دیگر مخاطبان جهانی جور درنیاید ...