زمان و مکان در نسبت با تو
کانت دو مفهوم زمان و مکان را شرایط پیشین هرگونه ادراک می دانست ... اما از طرف دیگر اگر نگوییم این دو مفهوم بسیط اند ، دست کم ما با مفاهیمی روبه رو هستیم که فی نفسه حدی نمی توان برای آن ها تعیین کرد ... برای مثال آدمی را می توان تصور کرد که به تنهایی در جهان زندگی می کند ... این فرد ماهیت مکان ها را صرفأ به علت تقدم و تأخر زمانی باز خواهد شناخت ... یعنی الأن در روی صندلی نشسته و لحظه ای بعد توی کوچه است و ... با این شکل مفهوم زمان وابسته به فهم مکان می شود و بالعکس که این خود کثرت و تسلسلی پایان ناپذیر به همراه خواهد داشت ... من مفهوم " تو " از بوبر را در مرکز زمان و مکان کانت می دانم که به تعبیر مارتین بوبر از یک گل سرخ تا خدا را شامل می شود ... به روایتی دیگر در نسبت با یک مرکز است که ما توانایی درک زمان و مکان را پیدا می کنیم ... یعنی زمان و مکانی که " تو " ( مخاطب ، حضور در مقابل و پیش رو حتی ذهنی ) در آن قرار دارد متفاوت از دیگر زمان ها و مکان هاست ... به زبانی دیگر تو عامل شناخت است و مقوم زمان و مکان و شناخت دیگری و شناخت خود ...